همه ما گاهی اوقات در زندگیمان مجبور شده ایم با درد و آشفتگی کنار بیاییم. چه این درد جسمانی باشد چه هیجانی نمته این است که درد اغل اجتناب ناپذیر و پیش بینی ناپذیر است  درست مانند ساختمانهایی که باید در برابر زلزله مقاوم سازی شوند بر ماست که خود را این حوادث مقاوم سازی کنیم سر فصل های این کارگاه :

مهارت های بنیادین تحمل آشفتگی

مهارت های پیشرفته تحمل آشفتگی: استفاده از زمان حال

مهارت های بنیادین  و پیشرفته توجه آگاهی

مهارت های بنیادین و پیشرفته نظم بخشی هیجانی

مهارتهای بنیادین و پیشرفته ارتباط موثر 

4 اردیبهشت 1397 - 12:55
بازدید ها: 694

احتمالا درباره دعواهای دارو دسته نوجوانان،بزهكاری جوانان،رفتار تبهكارانه،ومصرف مواد مخدر مطالبی را خوانده یا شنیده اید.بسیاری از جوانان درگیر در این فعالیت های تبهكارانه به اختلال سلوك مبتلا هستند،اختلالی كه با تجاوز مكرر ومستمر به حقوق دیگران مشخص می شود.افراد مبتلا به اختلال سلوك،حقوق دیگران وهنجارها یا قوانین جامعه را نقض میكنند.از جمله رفتارهای بزهكارانه شامل:دزدی،مدرسه گریزی،فرار كردن از خانه،آتش افروزی،تجاوز جنسی و………..است
طبقه بندی

هرچند نه همه كودكان،ولی بسیاری از آن ها قواعد اجتماعی یا خانوادگی را شكسته اند یا نسبت به بزرگسالان قدرتمند،نافرمانی كرده اند.ولی مسلما هیچكس نمیتواند تمام كودكان را دارای اختلال سلوك بخواند.
براساس dsm_iv شكل های اساسی اختلال در سلوك شامل مواردی از تكرار و اصرار در الگویی از رفتار هستند كه تخطی از حقوق اساسی دیگران وهنجارهای اجتماعی متناسب با سن را شامل میشود.مشكل در موقعیت خاص نیست بلكه نوع رفتار با همسالان است.شكل كلی اختلال سلوك، پرخاشگری جسمانی،اعمال شكلی از ظلم،آسیب رساندن به اموال دیگران یا آتش افروزی است.
دزدیدن،دروغگویی واغوای دیگران مسایلی است كه كودكان با اختلال های سلوك بدان شناخته شده اند.

حداقل 3مورد از موارد زیر باید طی 12 ماه گذشته ارایه شده باشد یا حداقل یك بار در 6 ماه گذشته:
_پرخاشگری نسبت به مردم یا حیوانات
_غالبا زورگویی،تهدید كردن وترساندن دیگران
_غالبا آغاز كردن درگیری های فیزیكی
_انجام بی رحمی جسمانی نسبت به مردم و حیوانات
_تخریب دارایی و اموال
_آتش افروزی عمدی با هدف خسارت رسانی جدی
_تخریب عمدی اموال دیگران
_فریب یا دزدی
_شكستن و تخریب اتومبیل_ساختملن یا منزل شخصی
_دزدیدن چیزهای با ارزش بدون رویارویی
_نقض جدی قواعد
_غالبا شبها را بیرون ماندن علی رغم منع والدین(بیش از 13سالگی اغاز می شود)
_فرار از خانه به طور شبانه روزی حداقل دوبار در طول زندگی با خانوادگی
dsm بین كودكی بیش از ده سالگی وبعد از ده سالگی تفاوت میگذارد وسه سطح عمیق،میانه وعادی را تعیین می كند. بیان برون ریزی رفتار یك ضایعه جدی نیست زیرا به اختلال نافرمانی خودسرانه مربوط است.
اختلال نافرمانی خودسرانه در چندین شكل به اختلال در سلوك شباهت دارد.به هرحال ،از انجایی كه اختلال های سلوك اساسا با تخلفات جدی از حقوق اساسی دیگران سروكار دارد،اختلال نافرمانی خودسرانه شامل الگویی از منفی گرایی ،دشمنی ورفتار تؤام با بدگمانی است كه حداقل 6ماه دوام داشته باشد.
در مجموع نوجوانانی كه از نظر سلوك دارای اختلال هستند اغلب تكانشی بوده ودارای نیاز بالا برای تحریك، همدلی پایین و رشد اخلاقی كم ودارای مشكل در روابط بین فردی می باشند.
افراد مبتلا به اختلال سلوك چه كسانی هستند؟
مشكلات سلوك در جمعیت عمومی شایع است و مخصوصا در بین نمونه هایی كه در كلینیك های كودكان دیده میشوند. مشكلات سلوك غالبا در بین كودكان مبتلا به اختلال وجود دارد.با میزان گسترشی از 2% تا 9%برای كودكان مبتلا به اختلال سلوك وهنگامی كه از نوجوانان خواسته میشود تا از تجربیات خود گزارش دهند نتایج ان هشدار دهنده است.بیش از 50% سرقت را می پذیرند و45% نیز تخریب اموال را قبول دارند.در شیوع اختلال سلوك پسرها ودخترها متفاوت هستند.بیان دقیق سهم جنسیت در شیوع اختلال ها به منظور تصمیم گیری دشوار است زیرا شاخص های تشخیصی متنوع و انواع مختلف سنجش ها مورد استفاده قرار میگیرد.با وجود این تخمین زده میشود از 1/3 تا1/7 اختلال های سلوك در بین (مذكر ومؤنث) مشترك است.تفاوت های جنسی در سن شروع اختلال سلوك اشكار هستند.در صورتی كه بیشتر پسر ها شروعی قبل از 10سالگی دارند،شروع در دخترها در بین سالهای 13_16 سال قرار داشت.سن اولیه شروع به عنوان یك پیش اگهی ضعیف دیده شده است.اگرچه فرهنگ و اجتماعی شدن در رشد وتصریح اختلال های سلوك نقش ایفا میكنند ولی این اختلال در تمام دنیا یافت میشوند.به عنوان نمونه 9درصد از پسرها و6/4 درصد از دخترها در نیوزیلند الگوهای رفتاری ضداجتماعی مزمن دارند.

علت چیست؟
پردازش شناختی در اختلال های سلوك
عواملی كه غالبا همراه با خطر اختلال های سلوك هستند شامل خصیصه های فردی كودك،والدین كودك، الگوهای تعامل بین كودك و والدین او می باشد.پژوهشگران دریافتند كه مشكلات تحصیلی وذهنی ،اختلال سلوك را پیش بینی میكنند.نوجوانان پرخاشگر اغلب نقائص شناختی را نشان میدهند.آن ها فاقد مهارت های حل مسئله هستند.در توانایی ارایه حل مسائل چندگانه نمره پایین كسب میكنند.همچنین به نظر میرسد در زمینه تفكر درباره راه حلهایی كه دیگران به عنوان پرخاشگر از آن یاد میكنند میرسد بیشتر شبیه به كودكانی فاقد اختلال باشند اما در زمینه تفكر پیرامون راه حل های خاص اجتماعی ومشكلات میان فردی شباهت كمتری به یك دیگر دارند.
یافته های پژوهش منجر به این نتیجه شدكه كودكان پرخاشگر سوگیری كینه توزانه دارند:وقتی وضعیت مبهم است ان ها تمایل دارند انگیزه های منفی خود را به دیگران نسبت دهند.این تحریف ممكن است بعدا كودك را به سوی اعمال تلافی جویانه بكشاند ومنجر به چرخه معیوب گردد.
عوامل ژنتیكی
برای تعیین سهم عوامل ژنتیكی لازم است داده های طولی درباره مجموعه زیادی از دوقلوها ی یك تخمكی و دوتخمكی در اختیار داشت وان ها را تجزیه وتحلیل كرد. نتایج نشان داد كه زمینه زیست شناختی برای رفتار ضد اجتماعی پرخاشگری بزرگسالان و اختلال سلوك وجود دارد.همچنین مؤلفان نتیجه گرفتند محیط خانه ناسازگار همراه با زمینه زیست شناختی تعامت رفتار ضداجتماعی،پرخاشگری و اختلال سلوك افزایش یافته را پدید می اورد.مطالعاتی كه بر روی دوقلوها انجام میشود مخصوصا انهایی كه پرخاشگری را مورد بررسی قرار داده ،هیچ الگوی ژنتیكی استواری درباره پرخاشگری گزارش نداده است.در عوض سهم عوامل ژنتیكی در رفتار ضداجتماعی به شكل اشكاری وجود دارد وتعداد اندكی از بزرگسالان بزهكار به اثبات رسیده است.براساس مطالعات مختلف اخیر احتمالا عناصر ژنتیكی در اختلال های سلوك وجود دارند.

نقش خانواده
خانواده زمینه نخستین اجتماعی شدن كودكان است. چهار الگوی متقابل در خانواده های نوجوانان با اختلال های سلوك شایع است:انحراف والدین،عدم پذیرش والدین واجبار،فقدان نظم و نظارت بر كودكان و اختلافات زناشویی وطلاق.والدین كودكان با اختلال های سلوك اغلب خودشان غیر سالم،ناسازگار،عصبانی هستند وبرخی اوقات رفتار جنایت كارانه از خود نشان میدهند.اختلاف زناشویی آشكار میتواند سبب رفتار نافرمان در كودكان گردد.
در نهایت میزان بالای طلاق با اختلال های سلوك مرتبط است،ولی طلاق ممكن نیست خودش به تنهایی عاملی برای ایجاد مشكل باشد.
چگونه درمان كنیم؟؟
بسیاری از شیوه های مؤثر شامل برنامه های نظام_گسترده در مدرسه یا جامعه است. آموزش والدین با رویكرد شناختی _رفتاری در زمینه تعامل كودك_والد از جمله این روش هاست.آموزش دادن والدین از دیگر رویكردهای مورد استفاده برای درمان است.در درمان كنش محوری خانواده،والدین مستقیما مهارت هایی را برای اداره كردن كودكانشان می آموزند.
موفقیت درمان زمانی بیشتر است كه مشكل كودكان زود شناسایی شده واین احتمال برای خانواده هایی كه فشار روانی كمتری دارند واز وضعیت اجتماعی_اقتصادی خوبی بهره مند نیستند بهتر می باشد.در درمان شناختی_رفتاری هدف این است كه به كودكان توقف تفكر ودرگیر شدن منطقی در حل مساله را پیش از درگیرشدن در یك عمل به طور تكانشی اموزش دهد.درمانگر از تكالیف منزل نیز ارزیابی به عمل می آورد.برای كودكان فرصت هایی را در زمینه عمل به مهارتهای جدید در موقعیت های تحریك آمیز فراهم كرد وبه انها برای بهبودیشان پاداش داد.
كار trembley وهمكارانش در مونترال كانادا 1990 یك مثال در این زمینه است.این تیم پژوهشی یك برنامه دو ساله مداخله برای پسران پرخاشگر ودارای تناقض رفتاری در كودكستان كه از خانواده های كم درآمد بودند به اجرا گذاشتند.اقدام شامل آموزش والدین ورشد مهارتهای اجتماعی كودك بود.تغییرات اساسی پدید آمده بهد از سه سال شامل كاهش دعوا ورفتار بزهكارانه را نشان میداد وموازی با آن بازداشت ها میزان كمتری پیدا كرد

دکتر اسبقی

روانشناس بالینی

02122795703

2 بهمن 1396 - 14:36
بازدید ها: 561

هیجانها چیستند ؟

هیجان ها ، پدیده های چند وجهی اند . هیجان ها تا اندازه ای حالت های عاطفی ذهنی هستند و باعث می شوند تا به شیوه ی خاصی احساس کنیم. مثلا : خشمگین یا شاد شویم . هیجان ها نوعی پاسخ فیزیولوژیکی هستند که بدن را برای سازگاری آماده می سازند . بدن ما هنگام هیجان زدگی طوری فعال می شود که با حالت بی هیجانی فرق دارد ، به عنوان مثال علائمی مثل : افزایش ضربان قلب ، عضلات تنیده و تنفس سریع را تجربه می کنیم .

هیجان ها همانند گرسنگی برای موجود زنده جنبه ی کارکردی دارد و باعث بقای آن می گردند . خشم مارا برای جنگیدن با دشمن آماده می کند و ترس ما را برای گریختن از خطر مجهز می سازد ، و مهمتر اینکه هیجانات پدیده های اجتماعی هستند و ارتباط ما را با دیگران تسهیل می سازند . طبق گفته ی کردار شناسان از جمله داروین و پلاچیک ، هیجان ” بد ” وجود ندارد .تمام هیجانات سودمند هستند و کلیه ی جلوه های هیجانی را باید مثبت ، کارکردی ، هدفمند و سازمان دهندگان انطباقی رفتار در نظر گرفت .

هیجانها علاوه بر اینکه سازگاری فرد را با محیط فیزیکی را آسان می کنند ، در برقراری تعاملات اجتماعی نیز نقش بسزایی دارند . هیجان ها پیام های ارتباطی قدرتمندی هستند که :
1 ) احساس های ما را به دیگران منتقل می کنند .
2 ) تعامل اجتماعی را آسان می کنند .
3 ) رفتار اجتماعی را ترغیب می کنند .
4 ) چگونگی پاسخ دهی دیگران را به ما تنظیم می کنند .

ضرورت مهارت مدیریت هیجانات :

زمانی که هیجانات به شکل کنترل نشده ابراز شوند ، نه تنها از کارکرد زیستی و اجتماعی برخوردار نیستند ، بلکه آسیب زننده هم می گردند . به عنوان مثال خشم شدید و کنترل نشده منجر به شکسته شدن حلقه ی ارتباطات بین فردی شده و شبکه حمایت اجتماعی افراد آسیب می رساند . غم و ناراحتی نیز از دیگر هیجاناتی است که در صورت عدم کنترل و مزمن شدن ، به تدریج اطرافیان را طرد کرده و فرد افسرده را تنها و منزوی می سازد .

عدم مدیریت صحیح هیجانات علاوه بر آنکه روابط اجتماعی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد ، می تواند سلامت جسمی و روانی ایشان را نیز مختل سازد و به شکل گیری رفتارهای نابهنجار یا اختلال های روانی در آنها بینجامد . برای مثال : هیجان ترس به نوبه خود نقش کارکردی برای بقای انسان دارد ، در صورتی که به خوبی مدیریت نشود می تواند راه انداز بسیاری از بیماری های روان رنجوری به ویژه اختلالات اضطرابی باشد .
اغلب بیماری های روان تنی که نشانه های جسمی و پزشکی دارند ( مثل : فشار خون ، آسم ، اختلالات گوارشی ) نیز با الگو های کنترل نشده ی هیجاناتی مثل خشم ، اضطراب رابطه دارند . به عبارت دیگد این بیماری ها در افرادی که از مهارت مدیریت هیجانات برخوردار نیستند ،بسیار شایع تر از کسانی است که می توانند به خوبی هیجانات شان را مهار کنند .

مزایای بهره مندی از مهارت مدیریت هیجان :
* سلامت ذهنی و عاطفی
* خود تنظیمی ، خود کار آمدی و رضایت از خود
* عملکرد بهتر در نتیجه ی کنترل فشار هیجانی
* کاهش آشفتگی و استرس و ناکامی
*تعامل بهتر با دیگران و زندگی اجتماعی رضایت بخش
* توانمندی
* ثبات و پختگی هیجانی
* آسایش و شادکامی

موانع مدیریت هیجان ها :

برخی از افراد با متوسل شدن به توجیه های مختلف ، شیوه ی رفتار و ابراز هیجانات منفی شان را امری طبیعی جلوه داده و مانع از تغییر و پیشرفت خود در زمینه مدیریت صحیح هیجان ها می گردند ، مثلا :

* طبیعی است که در این موقعیت آشفته شوم ”
* همینه که هست ”
* نمی توانم فراموش کنم و راحت باشم ”
* من یه عمری اینطوری بوده ام ، نمی توانم عوض شوم ”
* در صورت تغییر ، جذبه و تعصب خودم را از دست می دهم و به فردی ضعیف تبدیل می شوم ”

یک مادر مضطرب ، و یک پدر خشن ، یک همسر زود رنج و یا یک دوست افسرده تا زمانی که یکی از توجیه های مذکور یا مشابه آنها را برای ابراز هیجانات منفی خود در ذهن دارند ، هرگز نمی توانند برای تغییر و تمرین مهارت مدیریت هیجان ها گام بردارند .
بنابراین برای فراگیری این مهارت ، ابتدا باید اندکی بیندیشید و خود گویی ها و دلائل نا کارآمدی را که برای هیجانات شدید و کنترل نشده تان در ذهن دارید ، دور بریزید .

” لحظه ای تفکر ”
جان اولیور هاینز می گوید : مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی می سازند که نامش تقدیر است .

مدیریت شناختی هیجان :

هیجان ه بنا بر ماهیت شان ، تحلیل رونده و تقریبا زودگذر هستند . مهم این است که شما بتوانید در زمان اندکی از رخ دادن هیجان ، آن را شناسایی کنید و سریعا احساس خود را فرونشانید تا این احساس منجر به صادر شدن رفتاری از سوی شما نگردد که بعدا از انجام آن پشیمان شوید .

راه های شناسایی هیجانات :
1) نشانه های بدنی : هیجان ها تظاهرات جسمانی دارند و در حالات و وضعیت بدنی ما منعکس می شوند مثل : افزایش ضربان قلب ، گره کردن مشتها ، ساییدن دندان ها می توانند نشانه های خوبی برای تشخیص هیجان خشم باشند .

2) افکار و باور ها : انواع خاصی از باورها تنها زمانی که ناراحت هستید به سراغ شما می آیند مثل : ” همیشه همینطور است ، هیچ چیز عوض نخواهد شد ” اما زمانی که سر حال هستید از این نوع افکار در سر ندارید . اگر چنین افکاری در خودتان سراغ دارید که با هیجان هاب شما گره خورده اند ، می توانید با شناسایی آنها به شناخت بهتری از هیجانات خود دست یابید .

3) اعمال : هیجان ها مولفه های رفتاری دارند و خود را در اعمال افراد نشان می دهند . توجه کنید که زمانی که ناراحت هستید چه هعمالی انجام می دهید ،مثلا : شروع به گری می کنید ، خودتان را در اتاقی حبس می کنید یا صدایتان را بالا می برید ؟

4) راه اندازها : راه اندازها عبارت اند از : موقعیت ها ، افراد ، مکان ها ، احساسات ، یا چیزهایی که باعث شکل گیری تجربه ی هیجان خاصی در شما می شوند . راه اندازها ممکن است ناهوشیار باشند یعنی در برخی موافع بدون اینکه علت را بدانید احساس غمگینی می کنید . راه اندازهای هیجانی خود را شناسایی کنید تا هیجانات ناخوشایند را پیش بینی کرده و برای مدیریت آنها آماده باشید .

5 ) برای کنترل هیجانات تان از سبک مقابله سرکوبگر استفاده نکنید ، زیرا هیجان سرکوب شده در جای دیگر و به شکلی شدیدتر خود را نشان خواهد داد . به جای انکار و سرکوب نمودن هیجانات منفی ، آنها را بپذیرید و آگاهانه به مدیریت آنها بپردارید .

راهکارهای کلیدی برای مدیریت رفتاری هیجان:

راه های زیادی به غیر از ابراز مستقیم هیجان منفی برای کاهش فشار عصبی وجود دارد :

* با گریه کردن و درد دل کردن برای فردی که به او اعتماد دارید ، از بار منفی هیجان بکاهید .
* ورزش کنید و به فعالیت های بدنی بپردازید .
* در برابر یک موقعیت برانگیزاننده سکوت کنید یا موضوع را عوض کنید .
* با استفاده از نوشتن موضوع مورد نظر می توانید مدیریت هیجان خود را بهبود بخشید .

* از مقابله های فیزیولوژیکی استفاده کنید و تمرینات آرام بخشی مثل ریلکسیشن و مراقبه را انجام دهید، ساده ترین راه آن است که در فضایی آرام قرار بگیرید و چشمانتان را ببندید و با تفکر راجع به صحنه ای خوشایند ، سعی کنید بدنتان را آرام سازید .

* احساسات خود را به صورت کلامی و با ملایمت با فردی که شما را ناراحت کرده است بیان کنید .
* از محیط دور شوید و در محیطی آرام قدم بزنید و فکر کنید .
* خود را با کار یا چیزی که باریتان خوشایند است سرگرم کنید ، مثلا موسیقی گوش دهید .

راهبردهای مدیریت هیجان های منفی :

هر فرد در طول زندگی روش هایی را برای کنار آمدن با هیجانات خود برمی گزیند . دو راه اصلی در مقابله با هیجانات ناگوار وجود دارد :
1) مقابله مساله مدار : در اینجا خود مساله در مدار توجه قرار می گیرد . شخص موقعیت راه انداز هیجان منفی را ارزیابی می کند و سپس دست به کاری می زند تا آن موقعیت را تغییر دهد یا از آن اجتناب کند .

2) مقابله هیجان مدار : در این روش هیجان در مدار توجه است و شخص به جای درکیری مستقیم با مساله ای که باعث شکل گیری هیجان منفی در وی شده است ، می کوشد تا راه های گوناگون و با استفاده از مکانیسم های ناکارآمد با آن مقابله کند .

این مکانیسم ها غالبا به هیجان اولیه دامن زده و نه تنها آن را کاهش نمی دهد بلکه با دور باطلی که ایجاد می کنند ، باعث شدت یافتن آن و وخیم تر شدن اوضاع می گردند .خشم ، اضطراب و اندوه از مهمترین هیجان های منفی هستند که در صورت عدم مدیریت صحیح می توانند مشکلات جدی برای خود فرد و اطرافیان ایجادکنند .

نتیجه گیری :
بسیاری از مشکلات بین فردی مثل دلخوری ها ، درگیری ها و حتی خودکشی و قتل در پی عدم کنترل هیجانهای منفی رخ می دهند . ممکن است افراد پس از فرونشینی هیجان شان از رفتار خود پشیمان شوند ، اما به قول معروف ” یک چینی بند زده هیچ وقت مثل اولش نمی شود ” و آثار سکستگی بر آن باقی می ماند . س
از آنجایی که هیجان ها زیر بنای اعمال ما را تشکیل می دهند و ما در روابط بین فردی مسوول اعمال خود هستیم ، به مهارتی نیاز داریم که بتوانیم هیجان های ناخوشایند را کنترل و مدیریت کنیم تا دائما مجبور نباشیم که فعالیت های اصلی خود را کنار کذارده و به برطرف کردن عواقب رفتارهای قبلی خود بپردازیم

دکتر اسبقی

روانشناس بالینی

02122795703

2 بهمن 1396 - 14:32
بازدید ها: 482
دسته بندی : آموزشی

تعریف واقعیت درمانی كه مبدع آن گلاسر ( 1986 ) است از بسیاری جهات به گشتالت درمانی و درمان مراجع – محوری شباهت دارد . در همه ی نظریه های یاد شده نحوه ی دریافت واقعیت از سوی مراجع و شیوه ی ارزشیابی درونی او از واقعیت مورد تاكید قرار می گیرد . به نظر گلاسر ، مراجع در دنیای بیرونی ( دنیای واقعی ) و درونی خود زندگی می كند و دنیای واقعی بر رفتار فرد تاثیر نمی گذارد ، بلكه دریافت و ادراك او از دنیای واقعی بر رفتار او تاثیر گذار است . انسان آزاد است و توان انتخاب دارد و باید مسئولیت پیامد انتخاب های خود را به عهده بگیرد .
در این روش درمانی ، مواجه شدن با واقعیت ، مسئولیت پذیری و ارزشیابی در مورد رفتار های درست و نادرست مورد تاكید قرار می گیرد . فرد نه تنها در مقابل اعمال خود ، بلكه در برابر تفكرات و احساسات خود نیز مسئول است . فرد قربانی گذشته و حال خود نیست ، مگر این كه خود بخواهد . رویكرد گلسر یك رویكرد نسبتا صریح است كه به توان مراجع برای پرداختن به نیازهایش از طریق یك روند منطقی یا واقع بینانه اعتماد دارد .
واقعیت درمانی که امروزه توسط درمانگران در سراسر دنیا مورد استفاده قرار می‌گیرد بر این فرض استوار است که ما در برابر رفتاری که انتخاب می‌کنیم، مسئولیم و به دلیل این که تمامی مشکلات ما در زمان حال وجود دارند، واقعیت درمانی زمان بسیار اندکی را به گذشته اختصاص می‌دهد. گلاسر معتقد است که تنها چیزی که ما قادریم آن را کنترل کنیم رفتار کنونی ماست. ممکن است که گذشته در آنچه هم اکنون هستیم تاثیرگذار بوده باشد اما ما قربانی گذشته نیستیم مگر این که خود اینگونه انتخاب کنیم.
واقعیت درمانی بر حل مشکلات و کنار آمدن با واقعیات جامعه از طریق انتخاب‌های موثر متمرکز بوده و درمانگران این مکتب توجه زیادی به تغییرات رفتاری مراجعین برای برآوردن نیازهای آنها دارند. انسانها می‌توانند از طریق به تجربه درآوردن نیازها و خواسته‌هایشان کیفیت زندگی خود را بهبود ببخشند.

تنها زمان حال اهمیت دارد
تمركز این نظریه بر زمان حال و تفهیم ( این نكته ) به اشخاص است كه آنها اساسا” كنشهای خود را در تلاش برای ارضای نیازهای اساسی انتخاب می كنند . اگر موفق به این كار نشوند ، رنج می برند و باعث رنج دیگران می شوند . وظیفه ی درمانگر آن است كه آنها را به سوی انتخاب های بهتر و مسئولانه تر كه تقریبا همیشه وجود دارد سوق می دهد .
واقعیت درمانی برآن است كه اشخاص دو نیاز اساسی دارند كه اگر ارضا ء نشود باعث درد می گردند . آن دو نیاز عبارتند از :

1- نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن.

2- نیاز به احساس ارزشمند بودن برای خود و برای دیگران .

نیاز به احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن شامل تمام اشكال محبت ، از دوستی تا عشق والدینی است . هر كسی نیازمند آن است كه محبت را در طول زندگی احساس كند . لازم است كسی را دوست بداریم و احساس كنیم مورد محبت هستیم . وقتی نتوانیم نیاز خود را به محبت یا عشق ارضاء كنیم ، از اضطراب ، ملامت خود ، افسردگی و خشم و احتمالا كناره گیری از جامعه رنج خواهیم برد . واقعیت درمانی بر این فرض مبتنی است كه در سراسر زندگی ، یك نیاز روانی وجود دارد : نیاز به هویت كه شامل نیاز به احساس منحصر به فرد بودن ، مجزا بودن و متمایز بودن است . نیاز به هویت به عنوان محرك رفتار ، در تمام فرهنگ ها عمومیت دارد .
نظریه ها و عقاید فلسفی اصلی واقعیت درمانی آن است که آدمی نهایتاً خود تعیین ساز (‌خود مختار ) است . ضمناً گفته می شود که :
(1) هرچند ممکن است فشارهای روانی درونی و برونی با عملکرد هیجانی فعلی مراجع رابطه مستقیم داشته باشد . اما در طولانی مدت ،‌مددجو خود پیرو و مسئول است ،‌

(2) هر چه را مدد جو انجام می دهد ،‌ در جهت ارضای نیازهای اساسی خود در زمینه بقا ، تعلق ،‌ قدرت ،‌شوخی ،‌ سرگرمی ، آزادی و در نهایت برای کنترل زندگی خویش می باشد .

واژهای کلیدی نظریه واقعیت درمانی

ارزش به خود : یعنی افراد رفتار خود را در صورتی که نباشد ارزیلبی کنند و کاری در جهت اصلاح آن انجام دهند .
استقلال : قدرت صرف نظر کردن از حمایتهای محیطی و جایگزینی آن با حمایتهای روانی درونی فرد ،‌در واقع قدرت روانی برای روی پای خود ایستادن .
تعهد : پس از قضاوت ارزشی مراجع درباره رفتارش و تصمیم به تغییر آن واقعیت درمانگرا از او تعهد می گیرد که برنامه را اجرا کند .
مسئولیت : یعنی شخص نیازهای خود را ارضا کند و آن را به گونه ای انجام دهد که دیگران را از توانایی برای ارضای نیازهایشان محروم نسازد .
رفتار کنونی : در واقعیت درمانی گفته می شود که چون رفتار گذشته فرد را نمی توان تغییر داد بنابراین رف تار فعلی او اهمیت دارد . به رفتار فرد بیشتر از هیجانات ،‌ نگرشها و احساساتش اهمیت داده می شود . تاکید بر آن است که کنترل رفتار فرد ساده تر و عملی تر از هیجان ،‌ احساس نگرش است .
هویت : منظور از هویت شیوه نگریستن به خود به عنوان یک اندازه و در ارتباط با دیگران است . تقریباً همه افراد بیشتر درگیر تلاش برای مورد پذیرش قرار گرفتن هستند . تا درگیر انجام دادن یک کار .
هویت موفق : یعنی خود را توانا ، لایق و با ارزش دانستن ،‌قدرت تغییر محیط ، نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن .
هویت شکست : عدم توانایی در ایجاد رابطه نزدیک و شخصی با دیگران ،‌عدم عملکرد مسئولانه ،‌احساس درماندگی ،‌ ناامیدی و بی ارزشی .
تعلق:یادگیری همکاری به صورت یک واحد مثل زندگی زناشویی،خانواده،تیم ورزشی
قدرت:به معنای بهره کشی از دیگران نیست بلکه به معنای پیشرفت و سازندگی و دستاورد است که منجر به حس کنترل می شود.
لذت:نیار به پیشرفت را متعادل می کند زندگی برای لذت بردن است نه به معنی رنج کشیدن.
آزادی:عمل کردن به شیوه انسانی مستلزم فرصت انتخاب و عملکرد به اراده خودمان

2 بهمن 1396 - 14:29
بازدید ها: 340

دکتر مونا اسبقی

روانشناس کودک- 02122795703

همه والدین برای تربیت فرزندان شان تلاش می‌کنند و دل شان می‌خواهد بهترین فرزند را تربیت کنند اما خیلی وقت‌ها ندانسته مرتکب اشتباهاتی می‌شوند که تاثیرات بدی بر رفتار کودک شان می‌گذارد و البته خودشان هم از این مساله بی خبرند. در این مطلب می‌خواهیم 4 اشتباه عمده والدین در تربیت کودک را مطرح کنیم.

خیلی از اوقات ما والدین کلامی را به زبان می‌آوریم که نباید بگوییم و متوجه تاثیر این گفتار بر فرزند خودمان هم نیستیم. یادتان باشد حرفهایی که می‌زنید باید کاملا از روی فکر و تعقل بوده و تنها عکس‌العمل شما به رفتار کودکتان نباشد. کودکان مانند یک اسفنج حرفها و رفتار شما را جذب می‌کنند و بعدها مانند یک آینه آن را به خودتان نشان می‌دهند. حتی زمانی که شما فکر می‌کنید فرزندتان حرفهای شما را نمی‌شنود. آنها ادبیات شما را به اجرا در می‌آورند. وقتی شما به کودکتان می‌گویید مثل میمون رفتار نکن، فکر می‌کنید او چه می‌کند؟ او دقیقا شروع می‌کند مانند میمون رفتار کردن! وقتی به او می‌گوییدتوی اتاق اینقدر بدو بدو نکن! او این طور می‌شنود: بدو بدو کن و شروع می‌کند به دویدن دور اتاق! یادتان باشد کودکان مانند شما فکر نمی‌کنند و بهتر است طوری با آنها صحبت کنید که حرفتان موثر واقع شود. لابد می‌پرسید چگونه؟ راهش این است که از 4 اشتباه دوری کنید:

1) بکار بردن جملات منفی

2) پرسیدن علت رفتار از کودک

3) صحبت طولانی با توضیح اضافه

4) تهدید کودک به دوست نداشتن

***

راز اول: دستوراتتان را با جملات مثبت بدهید

به کودکتان چگونه خوب بودن را نشان دهید و به او اجازه دهید خوب باشد. رفتار او را با جملات مثبت اصلاح کنید تا او چگونه بودن را بیاموزد و نه آنچه نباید را! مثلا به جای اینکه بگویید: این قدر هله هوله نخور به او بگویید: پسرم از این تکه هویجهای خوشمزه هم امتحان کن! به جای اینکه به او بگویید اینقدر داد نزن. بگویید: بیا کمی آرامتر با هم حرف بزنیم. این روش خیره کننده به نام دستورات پنهان می‌تواند خیلی قدرتمند باشد. تنها کافی است دور جمله‌های منفی خط بکشید و کلام خود را به شکل مثبت بیان کنید.

راز دوم: چرا گفتن را بس کنید

یادتان باشد کودک شما هنوز بچه است و نباید از او انتظار استدلال منطقی داشته باشید. وقتی می‌بینید دختر 3 ساله شما برادر کوچکش را بی دلیل می‌زند، نا خود آگاه این جمله بر زبانتان جاری می‌شود: چرا می‌زنیش؟ و البته مطمئن هستید که او دلیلی منطقی برای این کارش ندارد. مثلا ممکن است هنگام خمیر بازی هر چه سعی کرده نتوانسته خمیر را به شکل صندلی در بیاورد و از این ناتوانی عصبانی شده و چون برادرش دم دستش بوده این عصبانیت را سر او خالی کرده است. اما آیا فکر می‌کنید پرسیدن شما کمکی به قطع این رفتار می‌کند؟ یادتان باشد که هیچ علت منطقی برای رفتار کودک شما وجود ندارد، بنابر این به دنبال چرایی آن نباشید و سعی کنید چگونگی اش را درک کنید. می‌توانید از او بپرسید با زدن برادرش چه حسی به او دست داده؟ مطمئن باشید از این کار خود خجالت می‌کشد حتی اگر خلاف این را بر زبان بیاورد. می‌توانید از او بپرسید که آیا راه بهتری برای خلاصی از عصبانیتش می‌شناسد و بعد درباره راههای بهتر با هم حرف بزنید.

راز سوم: خلاصه و مفید حرف بزنید

کودکان حوصله صغرا و کبرا چیدن شما و توضیحات اضافی را ندارند. آنقدر جملات طولانی برایش ردیف می‌کنید که او رشته کلام شما را گم می‌کند و از حرفهایتان چیزی سر در نمی‌آورد. بنابر این سعی کنید نکات مهم را خلاصه بگویید و جزییات را رها کنید. خیلی اوقات از کودکتان کاری را می‌خواهید و آنقدر آن را با تفصیل می‌گویید که کودک واقعا از یاد می‌برد.

سعی کنید کلمات رمزی را بین خودتان داشته باشید که سریع شما را به منظورتان برساند. مثلا در فروشگاه مشغول خرید هستید که فرزندتان از شما می‌خواهد اسباب بازی تازه‌ای برای او بخرید. شما هم به جای اینکه صریح جواب او را بدهید، جملاتی را پشت هم می‌آورید که حاکی از این است که فعلا برای شما این کار مقدور نیست اما به صراحت بیان نمی‌کنید و فرزند بیچاره هم که منظور شما را نفهمیده خیال می‌کند با اصرار و خواهش و شاید هم گریه می‌تواند شما را راضی کند. پس به جای طول و تفصیل صریح و خلاصه حرفتان را بزنید و خیال کودک را از همان اول راحت کنید.

راز چهارم: امنیت را به فرزندتان القا کنید

خیلی از اوقات رفتار ناپسند کودک ناشی از احساس بی پناهی اوست. وقتی احساس کند شما دیگر او را دوست ندارید و به او توجهی نمی‌کنید حتی اگر این حس ناشی از یک تهدید کلامی باشد، ممکن است او دست به کارهایی بزند که به اصطلاح قشقرق به پا کردن نام دارد. یعنی جیغ و داد بکند و پا بر زمین بکوبد و خودش را روی زمین بکشد و کاری بکند که شما در انظار عمومی شرمنده شوید و به خواسته او تن بدهید. مثلا ممکن است شما بخواهید در یک مهمانی با دوستان قدیمی تان گپ بزنید. او ابتدا با کشیدن لباس شما سعی می‌کند توجه شما را به خودش جلب کند و وقتی از طرف شما توجهی نمی‌بیند کم کم صدایش را بلند می‌کند و حتی ممکن است دست به خرابکاریهایی در محیط بزند تا بتواند توجه شما را هر چند منفی به سمت خودش جلب کند.بنابراین اگر دلتان می‌خواهد بتوانید در یک مهمانی به صحبت با دوستانتان ادامه دهید. فرزندتان را هم زیر نظر داشته باشید و نگذارید احساس کند که در این جمع شما را از دست داده است و دیگر او را دوست ندارید و به فکر او نیستید. شما تنها با دوستتان حرف می‌زنید اما این رفتار شما به او این پیام را می‌دهد که مامان دیگر به من نگاه هم نمی‌کند. او دیگر مرا دوست نداردو ممکن است مرا رها کند و پیش دوستانش بماند. بهتر است هر چند جمله که با دوستتان حرف می‌زنید از فرزندتان سوال کنید ببینید چیزی لازم دارد یا نه و آیا دلش می‌خواهد کنار شما باشد یا دوست دارد با بچه‌های دیگر بازی کند. به او در میان جمع محبت کنید و نشان دهید که هنوز به او اهمیت می‌دهید و به فکرش هستید آنوقت خواهید دید که نه تنها مزاحم صحبت شما نمی‌شود بلکه راحت‌تر از قبل از شما دور می‌شود و به سراغ بازی با دیگران می‌رود.اگر هم مجبورید مدتی او را ترک کنید حتما به او در همان ابتدا خاطرنشان کنید که می‌دانید نگران است اما شما به زودی بر خواهید گشت و آنوقت او را به گردش خواهید برد. .

یادتان باشد هیچگاه کودک را تهدید به دوست نداشتن نکنید. بعضی از والدین وقتی کودک کار بدی انجام می‌دهد به او می‌گویند اگر این کار را بکنی دیگر دوستت ندارم. اما این تهدید هیچ دردی را درمان نمی‌کند. بلکه احساس امنیت را از کودک می‌گیرد و او را وادار به واکنش می‌کند. در عوض می‌توانید به کودک نشان دهید که او را دوست دارید و از کاری که انجام داده خوشتان نمی‌آید. به او نگویید بی ادب است بلکه بگویید
 کاری که انجام داده بی ادبی است. اگر این کار را نکنید مجبور خواهید شد 100 برابر بیشتر انرژی صرف کنید. برای اینکه فرزندتان به کارهای خوب عادت کند لازم است این رفتار آنقدر برای او تکرار شود که خوب بودن ملکه ذهن او شده و در ضمیر نا خود آگاهش جای بگیرد.


روش اصلاح: 4 اشتباه والدین درباره کودکان

دستوراتتان را با جملات مثبت بدهید


به جای پرسیدن علت راه‌های جایگزین را ارائه کنید

خلاصه و مفید حرف بزنید

به کودک نشان دهید که دوستش دارید اما رفتارش را نمی‌پسندید

 

2 بهمن 1396 - 14:4
بازدید ها: 289

دقت داشته باشید که مشاوره قبل از ازدواج به معنای تصمیم گیری روان شناس برای شما نیست

امری بسیار حیاتی قبل از تشکیل کانون خانواده است.
مشاوره پیش از ازدواج می بایست توسط مشاوران مجرب صورت گیرد!

هر چه آموزش ها و مهارت های پیش از ازدواج برای همسر شما کاملتر باشد میزان آرامش و تفاهم شما در زندگی زناشویی بیشتر خواهد شد.

یکی از آموزش های مهم قبل ازدواج مهارت های جنسی و روابط زناشویی است که باید بدرستی مورد بررسی قرار گیرد.

قد همسر، تحصیلات همسر، سن پسر یا دختر و احتمالا اختلاف سنی بین دختر و پسر، قهر و آشتی و خیلی از موضوعات داغ این روزهای ازدواج است.

اختلافات خانوادگی نیز در این میان نقش بسیار پررنگی در تضعیف رابطه دوستی به قصد ازدواج را ایفا می کند.

23 دی 1396 - 18:7
بازدید ها: 804