سبک های فرزندپروری
اهمیت والد بودن
این روزها بسیاری از افراد گمان میکنند که پدر و مادر شدن چیزی جز دردسر و مسئولیت نیست. اما واقعیت این است که پدر و مادر شدن فواید روانشناختی زیادی به دنبال دارد و یکی از مهمترین کارهای دنیاست. والد بودن علیرغم مزایای زیاد و منحصر به فرد که آن را از تمام حوزه های زندگی متفاوت میکند، نیازمند به آگاهی، انگیزه و صبر و حوصله است و درصورتیکه ندانید چه باید بکنید، پدر یا مادر بودن میتواند، بسیار ناامید کننده باشد. مسئولیت عظیم و دقیقی است و باید لحظه به لحظه آن با تدبیر و تفکر سپری شود. لازم به ذکر است که والدگری فقط به معنای آموزش باید و نبایدها نیست، بلکه یکی از اهداف مهم در فرزندپروری و تربیت صحیح، ایجاد الگوهای رفتاری سالم در کودکان برای امور مهم زندگی مانند زندگی خانوادگی، تحصیلی، تغذیه، ورزش، تفریح و سایر فاکتورهایی که درساخت سبک زندگی سالم موثر است، میباشد. همچنین ایجاد بستر مناسب برای مطلوب تر شدن رشد جسمی، عاطفی و اجتماعی کودک از اهداف مهم والدگری است. هیجانات و احساسات کودک نباید نادیده گرفته شود. در نظر گرفتن هیجانات به منزله فرصتی برای صمیمیت بیشتر، کودک و پرورش روانی افزایش عزت نفس در وی میباشد.
نظریه بامریند
در اوایل دهه 1960 دایانا بامریند پژوهشی را بر بیش از 100 کودک سن مدرسه اجرا کرد. یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت:
پذیرش و روابط نزدیک - کنترل - استقلال دادن
بنابراین چهار سبک فرزندپروری بدست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند.
1- فرزندپروری مقتدرانه
این روش موفق ترین روش فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل می شود. والدین مقتدر، صمیمی و دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آنها قاطع هستند اما دخالت گر و محدود کننده نیستند. شیوه های انظباتی آنها بجای تنبیهی بودن حمایت کننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی پی ریزی می کنند که فرزندان آنها چنان بار می آیند که از آنها پیروی کنند و اغلب برای مطیع سازی از استدلال و منطق بهره میجویند و به منظور توافق با کودک با او گفتوگو میکنند. از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند و به تلاشهای کودک در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند. این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آنها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند. در کل این والدین در عین گرم و صمیمی بودن با فرزند خود، کنترل کننده و مقتدر هستند. این شیوه به فرزندان کمک میکند تا با هنجارهای اجتماعی بهتر سازگار شوند.
2- فرزندپروری مستبدانه
این روش از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طرد کننده هستند. نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دیگر شیوه ها متمایز میسازد. در این سبک فرزندان چنین بار آورده می شوند که از قوانین سختگیرانه ایی که بوسیله والدین بوجود می آید پیروی کنند. نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است و برای کنترل کودکان خود از شیوههای ایجاد ترس استفاده میکنند. والدین مستبد معمولاً نمی توانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آنها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است به سادگی پاسخ دهند "چونکه من اینچنین گفتم". این والدین خواسته های زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخده نیستند. این والدین انتظار دارند فرمان های آنها بدون چون و چرا اطاعت شود. والدین درشیوه استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند.
3- فرزندپروری آسان گیرانه
در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند و به آنها اجازه می دهند در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند. خانواده این والدین نسبتاً آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین سهل انگار در عین آنکه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنها ندارند. این والدین بسیار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. آنها از روشهای احساس گناه و انحراف استفاده میکنند. این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند. این والدین به ندرت به فرزندان انضباط میدهند با فرزندان ارتباط برقرار می کنند، و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند.
4- فرزندپروری بی اعتنا
در این روش، پذیرش و روابط پایین، کنترل کم و بی تفاوتی کلی نسبت به استقلال دادن وجود دارد. این والدین اغلب از لحاظ هیجانی جدا و افسرده هستند و وقت و انرژی کمی برای فرزندان صرف می کنند. در حالی که این والدین نیازهای پایه ای فرزندان را برآورده می کنند اما عموماً از زندگی فرزندانشان گسسته هستند. در موارد افراطی حتی ممکن است فرزندان خود را طرد یا در رفع نیازهای آنها اهمال کند (لورا برک، ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۹۵).