سوگ پیچیده، سفری است که برخلاف سوگ طبیعی، راهی پر از موانع و بنبستها دارد. وقتی فقدان آنچنان عمیق و ناگهانی باشد که ذهن و روح نتوانند آن را پردازش کنند، غم به حالتی پایدار و ناتمام تبدیل میشود. این نوع سوگ، بهجای یک فرایند تطبیقی، میتواند فرد را در چرخهای از اندوه مداوم، احساس گناه و ناتوانی گرفتار کند.
در سوگ پیچیده، افسردگی به شکلی شدیدتر و طولانیتر بروز میکند. فرد ممکن است برای ماهها یا حتی سالها در مرحلهای از سوگواری باقی بماند، بدون آنکه بتواند پذیرش و بازگشت به زندگی را تجربه کند. خاطرات فرد ازدسترفته نهتنها تسلیبخش نیستند، بلکه مانند زخمهایی باز، هر روز تازه میشوند. احساس گناه، افکاری مانند «اگر میتوانستم کاری بکنم»، «اگر بیشتر مراقبش بودم»، یا «اگر آخرین حرفم متفاوت بود»، را به شکل وسواسگونه در ذهن تکرار میکند و فرد را درگیر پشیمانیهایی میکند که تغییری در گذشته ایجاد نمیکنند، اما حال او را از بین میبرند.
افسردگی در سوگ پیچیده فراتر از احساس غم است. بیحسی عاطفی، از دست دادن علاقه به فعالیتهای روزمره، بیخوابی یا خواب زیاد، خستگی مداوم و حتی افکار خودکشی از نشانههای آن است. فرد ممکن است احساس کند که بدون عزیز ازدسترفته، زندگی دیگر ارزشی ندارد. در این حالت، تعاملات اجتماعی کاهش مییابد، و فرد در انزوایی خودخواسته فرو میرود که تنها به تشدید افسردگی دامن میزند.
بااینحال، حتی در این مسیر دشوار، راههایی برای یافتن نور وجود دارد. رواندرمانی، بهویژه درمان سوگ پیچیده، میتواند فرد را در پردازش احساسات پیچیده یاری دهد. صحبت کردن دربارهی فقدان، نوشتن دربارهی خاطرات و حتی انجام مراسمی شخصی برای خداحافظی، میتوانند به تدریج به فرد کمک کنند تا آرامش بیشتری پیدا کند. ارتباط با دیگران، حتی اگر در ابتدا دشوار به نظر برسد، راهی برای بازگشت به زندگی است.
سوگ پیچیده، تجربهای طاقتفرساست، اما گذر از آن غیرممکن نیست. با پذیرش درد و کمک گرفتن از منابع حمایتی، میتوان از تاریکی بیرون آمد و راهی برای ادامهی زندگی، حتی در غیاب عزیزان، یافت. هرچند جای خالی همیشه باقی میماند، اما این امکان وجود دارد که فرد یاد بگیرد با خاطرات، نه در برابر آنها، زندگی کند.
من محمد جعفر ترکان هستم رواندرمانگر
یک همراه تا حالتان را در این مسیر سخت بهبود ببخشید
نظرات شما
نظرتون در مورد پست افسردگی در سوگ پیچیده: مسیری پرپیچوخم در تاریکی چی هست ؟