انکار فقدان و سوگ

انکار فقدان و سوگ

دسته بندی : سوگ عزیران

پدیدارشناسی انکار و خودشیفتگی در فرد سوگوار

انکار، نخستین واکنش بسیاری از افراد سوگوار است؛ گویی ذهن انسانی نمی‌خواهد یا نمی‌تواند واقعیت فقدان را به رسمیت بشناسد. این انکار، در نگاه نخست، شکلی از دفاع روانی تلقی می‌شود؛ اما اگر با نگاهی پدیدارشناسانه به آن بنگریم، انکار به‌مثابه تجربه‌ای اصیل از مواجهه با جهان درهم‌شکسته پدیدار می‌شود. در این مقاله، تلاش می‌شود رابطه‌ی انکار با ساختارهای وجودی انسان، خودشیفتگی، و مفهوم فقدان تحلیل شود.

در سنت پدیدارشناسی، تجربه‌ی زیسته‌ی انسان در مرکز توجه است. انکار، در این چارچوب، نه به‌عنوان مکانیسمی آسیب‌شناختی، بلکه به‌مثابه نحوه‌ای خاص از بودن-در-جهان قابل درک است. فرد سوگوار، پس از فقدان، در جهانی گام می‌نهد که دلالت‌ها، نشانه‌ها و روابط معنایی‌اش تغییر یافته‌اند. انکار، تلاشی است برای حفظ جهان پیشین؛ جهانی که در آن «دیگری» هنوز حضور دارد.

از این منظر، انکار نه به معنای نپذیرفتن واقعیت، بلکه بیانگر مقاومت در برابر دگرگونی بنیادینی است که فقدان بر زیست‌جهان فرد تحمیل می‌کند. تجربه‌ی سوگ، نوعی گسست در تداوم زندگی روزمره است، و انکار، شکلی است از تأخیر در پذیرش این گسست. سوگوار، با پناه‌بردن به انکار، می‌کوشد موقتاً پیوستگی خود را با خود، دیگری و جهان حفظ کند.

اما این انکار، با ساختار خودشیفتگی نیز پیوندی عمیق دارد. در روان‌کاوی، خودشیفتگی ابتدایی انسان با تصویر «تمامیت» و «کنترل» همراه است. وقتی فرد، به‌ویژه اگر دارای ساختار روانی خودشیفته باشد، با فقدان مواجه می‌شود، این تجربه نه‌تنها غیاب دیگری، بلکه تَرَک در تصویر انسجام‌یافته‌ی خویشتن نیز هست. مرگ یا جدایی دیگری، تهدیدی برای خودِ تثبیت‌شده و نظم نمادینی است که فرد پیرامون آن ساخته است.

در اینجاست که انکار، به‌مثابه تلاشی برای حفظ تمامیتِ خود، عمل می‌کند. «اگر دیگری هنوز زنده باشد»، آنگاه من نیز همان هستم که بودم. اما وقتی مرگ را بپذیرم، باید بازتعریفی از خود داشته باشم؛ تعریفی که شاید با تصویر خودبزرگ‌بینانه‌ام در تضاد باشد. اینجاست که انکار، به‌جای آنکه صرفاً واکنشی به رنج فقدان باشد، به دفاعی در برابر زوال خودشیفتگی بدل می‌شود.

پدیدارشناسی این وضعیت، ما را به سوی فهمی ژرف‌تر از ارتباط میان خود، دیگری، و جهان می‌برد. فقدان، مرز میان خود و دیگری را آشکار می‌سازد؛ مرزی که در خودشیفتگی انکار می‌شود. اما پذیرش مرگ، به‌معنای پذیرش دیگری در غیرقابل‌تقلیل‌بودن‌اش است. دیگری، نه فقط امتداد خود من، بلکه موجودی مستقل با مرگ، خاموشی و پایان است. انکار، در این معنا، تلاشی است برای پس‌زدن این تفاوت بنیادین.

درمان و مواجهه با انکار، در چنین بستری، تنها به پذیرش عقلانی مرگ محدود نمی‌شود. بلکه نیازمند فرآیندی است که در آن فرد بتواند با از‌دست‌دادن، نه‌فقط دیگری، بلکه تصویری از خود نیز خداحافظی کند. تنها از این مسیر است که می‌توان از انکار به‌سوی سوگ اصیل، و از سوگ به‌سوی معنابخشی نوین از خویشتن و جهان، گام برداشت.

در نهایت، انکار نه نقطه‌ی ضعف، بلکه لحظه‌ای است از تقابل وجودی با مرزهای بودن. درک پدیدارشناختیِ این لحظه، ما را از تقلیل آن به «علامت آسیب» بازمی‌دارد و به‌جای آن، آن را به‌مثابه بخش ضروری از فرآیند انسانیِ فقدان می‌نگرد؛ فرآیندی که در آن، انسان میان خودشیفتگی و پذیرش دیگری، در جستجوی معنا سرگردان است. 

من محمد جعفر ترکان هراهتان هستم  تا رنج فقدانتان را با آرامش و پذیرش پشت سر گذراید 

این مطلب مفید بود؟ (0)(0)
نظرات (0)
16 فروردین 1404 - 17:58
بازدید ها: 2

نظرات شما

نظرتون در مورد پست انکار فقدان و سوگ چی هست ؟

  • Captcha
لطفا به نکات زیر توجه نمایید :
نظرات شما بعد از بررسی توسط پزشک و تایید نمایش داده می شود.
لطفا از بکار بردن کلمات غیر اخلاقی و به دور از فرهنگ ایرانی - اسلامی خودداری فرمایید.