جستاری شخصی دربارهٔ سوگ در خانواده

جستاری شخصی دربارهٔ سوگ در خانواده

دسته بندی : سوگ عزیران

وقتی یکی از اعضای خانواده از جهان می‌رود، چیزی بیش از یک فرد کم می‌شود؛ گویی معماری درونی خانه فرو می‌ریزد. ما در خانواده فقط کنار هم زندگی نمی‌کنیم؛ در یکدیگر لانه می‌کنیم. مرگ یک عزیز، تنها پایان زیست او نیست؛ بلکه آغاز نوعی بی‌خانمانی درونی در تک‌تک اعضای خانواده است.

آنچه در این لحظات فهمیدم، این بود که سوگ همیشه فردی به‌نظر می‌رسد اما هرگز تنها فردی نیست. مثل سنگی که در آب می‌افتد، موج‌هایش در همه‌ی ظرف پخش می‌شود. هرکس واکنش خاص خودش را دارد: یکی گریه می‌کند، دیگری سکوت می‌کند، سومی خودش را وقف کار یا خدمت به بقیه می‌کند.  خانواده واحدی است که هر عضو آن نقش متفاوتی در سوگ ایفا می‌کند، اما هیچ‌کس از اثر فقدان مصون نیست.

من در روزهای نخست سوگ، تصور می‌کردم تنها من این‌گونه درهم‌شکسته‌ام. اما وقتی دقیق‌تر نگاه کردم، دیدم هرکس بخشی از غم را به شکلی متفاوت بر دوش می‌کشد:

  • مادرم انگار می‌خواست با نظم‌دادن به خانه، نظم جهان را دوباره احیا کند.

  • برادرم مثل کوهی خاموش بود؛ اما در چشمانش هزار لرزش بی‌صدا موج می‌زد.

  • من، میان نوشتن و فروپاشیدن، سرگردان.

 وقتی سوگ به خانواده می‌رسد، انسجام خانواده یا محکم‌تر می‌شود یا ترک می‌خورد. این را با تمام وجود لمس کرده‌ام. گاهی یک گفت‌وگوی کوتاه، یک نگاه، یک لیوان چای، ما را دوباره کنار هم نگه می‌داشت. گاهی هم سکوت‌ها چنان سرد می‌شد که حس می‌کردم هرکدام از ما در جزیره‌ی خودش گیر افتاده است. خانواده در سوگ، مانند بدنی است که در نقاط مختلفش زخم‌هایی با شدت متفاوت دارد. هیچ‌کس مثل دیگری درد نمی‌کشد، اما درد همه به هم مرتبط است.

خانواده‌ها ممکن است در سوگ هم‌زمان دچار فروپاشی و نوسازی شوند. حالا که از آن روزها فاصله گرفته‌ام، می‌بینم چقدر این جمله واقعی است. مرگ عزیزمان ما را شکست، اما همان شکستگی باعث شد بخش‌هایی از رابطه‌هایمان را دوباره بسازیم—شاید نابرابر، شاید ناهماهنگ، اما صادق‌تر.

سوگ به من یاد داد که خانواده مکانی نیست که در آن فقط خوشی‌ها تقسیم می‌شود؛ خانواده ظرفی است که باید وزن اندوه را هم میان اعضایش پخش کند تا کسی زیر بار آن خرد نشود. وقتی یکی از ما نمی‌تواند بایستد، دیگری شانه‌اش را قرض می‌دهد؛ و وقتی آن دیگری خم می‌شود، نوبت عضو بعدی است که او را نگه دارد.خانواده‌های منسجم، حتی در رنج هم نیروی بازیابی بیشتری دارند.

اما حقیقت این است که سوگ فقط ما را به هم نزدیک نکرد؛ گاهی هم ما را از هم دور کرد. هرکدام‌مان فکر می‌کردیم دیگری کمتر یا بیشتر دارد رنج می‌برد. قضاوت‌ها، سوء‌تفاهم‌ها، مقایسه‌ها… سوگ مثل نوری است که سایه‌ها را هم پررنگ‌تر می‌کند.  خانواده‌ها در دوران سوگ «آسیب‌پذیر» می‌شوند و ممکن است الگوهای ناکارآمدشان تشدید شود. حالا می‌فهمم چرا بعضی از دعواهایمان آن‌قدر بی‌ربط و شدید بود.

بااین‌همه، امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم خانواده، حتی با تمام تزلزل‌هایش، تنها جایی بود که سوگ در آن قابل‌تحمل‌تر شد. نه به‌خاطر اینکه درد کمتر بود، بلکه به‌خاطر اینکه «بی‌پناهی» کمتر بود. وقتی کنار کسی گریه می‌کنی، انگار کمی از وزن فقدان تقسیم می‌شود، حتی اگر هیچ‌چیز عملا تغییر نکند.

سوگ عضو خانواده را نمی‌توان از زندگی حذف کرد؛ فقط می‌توان آن را درون روابط جا داد، در خاطره‌ها، در شیوه‌ای که از این پس نام عزیزمان را به زبان می‌آوریم، در سفره‌هایی که جای خالی‌شان را با احترام و سکوت پر می‌کنیم. خانواده، بعد از سوگ، همان خانوادهٔ قبلی نیست؛ اما شاید بتوان گفت نسخهٔ عمیق‌تری از آن است—آشفته‌تر، اما واقعی‌تر.

سوگ در خانواده در نهایت چیزی به من آموخت فقدان، رابطه‌ی ما را با عزیز ازدست‌رفته پایان نمی‌دهد؛ بلکه رابطه‌ی ما را با یکدیگر بازنویسی می‌کند.

من با تو در سوگواریت همراه می شوم 

تا از دل این فقدان و داغ جهانی قابل زیستن بسازی

محمد جعفر ترکان 

رواندرمانگر

این مطلب مفید بود؟ (0)(0)
نظرات (0)
1 آذر 1404 - 21:25
بازدید ها: 1

نظرات شما

نظرتون در مورد پست جستاری شخصی دربارهٔ سوگ در خانواده چی هست ؟

  • Captcha
لطفا به نکات زیر توجه نمایید :
نظرات شما بعد از بررسی توسط پزشک و تایید نمایش داده می شود.
لطفا از بکار بردن کلمات غیر اخلاقی و به دور از فرهنگ ایرانی - اسلامی خودداری فرمایید.