کارشناس ارشد رواندرمانی اگزیستانسیال بهبوداحوالات استرس و اضطراب |سوگ عزیزان و انواع فقدان و شکست| بهبود وسواس| وسواس فکری | احساس گناه پوچی بی کفایتی و کم بود عزت نفس |رواندرمانی سالمندان
من همیشه فکر میکردم مشکل من «فکرهای مزاحم» است؛ چیزهایی که ناگهان میآیند و نمیروند. اما هرچه بیشتر به خودم نگاه میکنم، میبینم مسئله عمیقتر از چند فکر تکراری است. مسئله این است که جهان برای من، آن انسجام بدیهی و آرامشبخشش را از دست داده است. چیزی در تجربهی من از زندگی ترک برداشته؛ و وسواس، شاید تنها راهی بوده که با آن ترک زندگی کردهام.
همیشه تصور میکردم وسواس یعنی فکری که میآید و نمیرود؛ جملهای مزاحم، تصویری ناخواسته، یا ترسی که مدام خود را تکرار میکند. اما وسواس بویایی این تصور را بههم میریزد. اینجا، مسئله «فکر» نیست؛ بدن است که چیزی را تجربه میکند، بیآنکه بتوان آن را به گزارهای روشن ترجمه کرد. بویی هست، یا دستکم چنین احساس میشود، و همین کافی است تا جهان به مکانی تهدیدآمیز بدل شود.
گاهی فکر میکنم اگر قرار بود ذهن انسان یک مکان باشد،
ذهن وسواسی شبیه شهری بود بیپایان،
با کوچههایی که به هیچ جا نمیرسند،
و دروازههایی که همیشه نیمهبازند؛
آنقدر نیمهباز که آدم مجبور میشود دوباره چکشان کند،
دوباره، و دوباره…