لمس گسست، معنا و احساس در تجربه سرطان
زندگی انسانی همواره در نوسان میان سلامت و بیماری شکل میگیرد؛ تجربهای که گاه ناگهانی، همچون سیلیای از واقعیت، زیستجهان فرد را دگرگون میکند. سرطان، با تمام بار معناییاش، تنها یک بیماری جسمی نیست؛ بلکه پدیدهای است که لایههای عمیق روانی، اجتماعی، و فرهنگی را در هم میریزد. سه مقالهای که به بررسی تجربه بیماران و بازماندگان سرطان پرداختهاند، مرا به سفری در میان روایتها و احساسات متفاوت بردند، و هر کدام از زاویهای به این پدیده پیچیده نگاه کردند.خلاصه ی مقالات را در ادامه با هم میخوانیم همچنین لینک مقالات را برای جستجوی بیشتر در انتها میگذارم .
سرطان: گسست در زیستجهان
اولین مواجهه با سرطان، نه با تشخیص بیماری، بلکه با گسست آغاز میشود. گسستی که نهتنها بدن، بلکه هویت و روزمرگی بیمار را نیز در بر میگیرد. مقاله "تجربه بیماران سرطانی در گسست زیست جهان ها" نشان میدهد چگونه بیمار با تغییراتی بنیادی در روابط اجتماعی، فضایی، و حتی درک خود از بدن مواجه میشود. بیمارستان، با تمام تجهیزات پزشکیاش، جایی برای درمان نیست؛ بلکه به مکانی برای انزوای وجودی و درد تبدیل میشود. در مقابل، خانه همچنان نماد آرامش و امنیت باقی میماند، هرچند سایه سنگین بیماری، فضای خانه را نیز به چالش میکشد.
در این میان، تجربه بیمار از بدن خود به یک ابژه تبدیل میشود؛ ابژهای که تحت اقتدار پزشکان، پرستاران و درمانگران قرار دارد. گویی بیمار دیگر نه مالک بدن خویش، بلکه نظارهگری ناتوان است. این گسست از بدن، بازنمایی دردناکی از بیگانگی است که در هر مرحله از درمان، عمیقتر میشود.
احساس: میان امید و ترس
در مقاله "گسستِ خود: وارسی پدیدارشناختی تجربه احساس خود در بازماندگان سرطان"، تجربهای متفاوت اما متصل به همان گسست اولیه به تصویر کشیده میشود. بازماندگان، در میانه سپاسگزاری از زندگی و ترس از بازگشت بیماری، سعی دارند خود را بازتعریف کنند. احساس گناه، بهویژه در مواجهه با مرگ دیگر بیماران، باری سنگین بر دوش این افراد میگذارد.
اما امید همچنان به شکل ناپیدایی در روایتها زنده است. هرچند بازماندگان به زندگی عادی بازمیگردند، اما سایه سرطان همچنان در روابط اجتماعی و حتی در نگاه آنها به آینده حضور دارد. این مقاله، چهره انسانیتر سرطان را به تصویر میکشد؛ چهرهای که پر از تناقض است: شادی از بقا، اما هراس از ناممکن بودن رهایی.
معنا: روایت در بافت فرهنگی
سرطان، تنها تجربهای فردی نیست؛ بلکه در بستر فرهنگی و اجتماعی معنا مییابد. مقاله "تجارب بافتارمند مبتنی بر سرطان" این نکته را بهخوبی روشن میکند. استعارههایی چون "سرطان بهعنوان دشمن" یا "پیامآور" نشان میدهند که چگونه جامعه، نقش بزرگی در درک این بیماری دارد. باورهای فرهنگی، از قضاوتهای سنگین گرفته تا تصوراتی چون "سرطان پایان زندگی است"، بار روانی بیماران را تشدید میکنند.
از سوی دیگر، نقش خانواده در انتقال اطلاعات، حمایت، یا حتی تلاش برای محافظت از بیمار در برابر واقعیت تلخ بیماری، نشاندهنده عمق روابط انسانی در مواجهه با این بحران است. این روابط گاه تسکیندهنده و گاه منبع اضطراب میشوند.
این سه روایت مرا به این فکر واداشت که سرطان، بیشتر از یک بیماری، یک "رویداد انسانی" است. این بیماری نهتنها بدن را درگیر میکند، بلکه زیستجهان، هویت و معناهای زندگی را دگرگون میسازد. بیماران، بازماندگان، خانوادهها و حتی درمانگران، هر کدام روایت متفاوتی از این تجربه دارند؛ اما آنچه میان همه مشترک است، تلاش برای یافتن معنا در دل این گسست و بینظمی است.
سرطان، در نگاه پدیدارشناسانه، آشکارکننده محدودیتهای وجودی ماست؛ اما در عین حال، فرصتهایی برای تأمل بر خود، دیگران، و زیستجهان فراهم میآورد. شاید در دل همین درد و گسست، بتوان به بازتعریفی از امید، پیوند، و انسانیت رسید؛ زیرا هر گسست، امکانی برای پیوندی دوباره است.
اگر خودت یا یکی از عزیزانت دچار سرطان شده اند اگر بخواهی من هستم تا در عبور از این مسیر نا امن زندگی با تو همراه شوم تا با هم در این جاده ی ناامن زندگی خانه ای امن برای تو بسازیم
ارادتمند محمد جعفر ترکان
رواندرمانگر سوگ و فقدان
لینک مقاله ها
تجارب بافتارمند مبتنی بر سرطان
تجربه بیماران سرطانی در گسست زیست جهان ها
گسستِ خود: وارسی پدیدارشناختی تجربه احساس خود در بازماندگان سرطان
4o
نظرات شما
نظرتون در مورد پست سرطان بهمثابه یک تجربه انسانی چی هست ؟