اولین چیزی که در ذهنم صدا کرد، سکوت بود؛
سکوتی که سالها همراه آدمهایی بوده که شاید هیچکس حتی نامش را نمیداند.
سالمندانی که در گوشهٔ خانههایشان، یا در پشت درهای بستهٔ کلینیکها،
با ذهنی زندگی میکنند که از آنِ خودشان نیست؛
ذهنی که گاهی با صدای بلند سرزنش میکند،
گاهی آرام نجوا میکند: «مطمئنی؟ دوباره چک کن… شاید اشتباه کردی.»
این مقاله یک آینه است .
آینهای که نه تنها چهرهٔ وسواس را نشان میداد، بلکه چهرهٔ انسان را،
با ضعفها، تردیدها، دلواپسیها و رنجهایش.
همهی ما گاهی میترسیم. اما بعضی از ترسها آنقدر پررنگ، تکراری و غیرقابل کنترلاند که زندگی روزمره را مختل میکنند.
اگر احساس میکنی ترسهایت نه فقط مقطعی، بلکه دائمی، ذهنگیر و خستهکننده شدهاند، شاید با نوع خاصی از اختلال وسواس فکری روبهرو باشی: فوبیاهای وسواسی.