پسرم زود عصبی میشه و خونه رو ترک میکنه ؟

البته شوهرم قبلا دچار بیماری دو قطبی بوده والان دارو مصرف نمیکنه و روی اعصاب همه اعضای خانواده مرتب پسرم و پدرش همدیگه رو تعدید میکنن این بگم که شوهرم اسلحه کمری داره با کوچکترین حرفی که بهش بزنم من و حتی به سراغ خوانوادم هم میره سال های زیادی در زندگی من و اذیت میکرده وکتک میزده ولی چون بچه داستم گفتم فرزند طلاق نباشن حتی دکتر به من گفته بود میتونی بچه هاتو جدا کنی وای اشتباه کردم وبه ایشون گفتم من امدم زندگی کنم بیماریش طوری بود که حتی خواهراش نزدیگش نمیمدن ولی من مراحم حالش بودم جنان شرایط زندگیم سخت بود که حتی لکنت زبان گرفته بودم از ترس وتحمل و امید من به بجه ها بود البته شوهرم حقوقدان بود وبهر شگلی منو عذاب میداد و دو دوست فهار بنام محسن اقابیگی و حمید باقری داشت .واجازه دادگاه وشکایت کردن به من نمی دادجون ان ها در دادگاه کار میکردن.بیشتر وقتا حتی تا الان شب ها خونه نمیمد در طول دانشگاه بجه هایم دبستانی بودن وچون اهل مسئوایت پذیری نبود بچه هارو با خودم در شهر دیگری میبردم ومدیریت میخوندم در طول دانشگاه نگذاستم دو فرزندم معدلشان زیر 18 باشه.تااینکه دخترم بهترین دبیرستان قبول شد وپسرم ذخیره در تیز هوشان.ولی چون ذخیره بود ثبت نام نشد و متاسفانه مشاور بد مدرسه پدرش راهنمایی کرد که فنی حرفه ای بره وثبت نام فنی شد البته پدرش بهش احترا میزاشت چون زرنگ بودسال اول که مسرم وابسته بود و من برای درس تا به الان راهنمایش میکردم یروز پدرش و عموی بدش امدن و گفتن خانم داری بجه رو زنونه بار میاری بش گفت دیگه نبینم بشینی پیشش(مادر)که گاهی البته من روی درسش حساس بودم و زیاد از عمران سر درنمیوردم خلاصه سال اول چون مدرسه پسرونه بود ودانش امزا بزرگ بودن پسرم میگفت تو نمی خا بیای مدرسه اون به پدرش سپردم متسفانه زیاد پیگیر نبود ومعدل 13 شد انجنان بچه روزد که از خونه زد بیرو ورفت خونه پدر شوهرم واونجا بود که عموش ادم کثیفی بود معرفیش میکرد به دخترا و زنان شوهردار خلاصه من فهمیدم ولی کو گوش شنوا میگفت من بجه رو تربیت کردم به تو هم ربط نداره نزدیک 3 ما با عموش بود هم قلیونی شد هم راه فساد براش باز کرد تا جوری که یکی از اسناها به من گفت اینا اینکاران پسرم درس ادامه ندادتادوم دبیرستان خونده .بعد از یک تفریع صبح تا بعداز ظهر که همراه بجه هام و شوهرم بیرون رفته بودیم وقتی برگشتیم طلاهام دزیده شدن و دوبارهاجازه شکایت نداشتم چون فقط توی خونه وسایل دیگه سر جاشون بودن و هردو دوستش گفتن با این کار ابروی خانوادت میره ولی مادر شوهرم و برادر جنان نقش بازی کردن که شوهرم قبول کرده پسرم ورشون داشته البته توی خونشون که اونموقع پسرم 4سالش بود هم اتفاق افتاده بود حتی توی خونه خودم بچم 2سالش بود پول ازم بردن ولی شوهرم میدونه که اتفاقات قبلا افتاده ولی قبول نداره .بخاط رهمین اصلا دیگه خونه برام سیاه شدبود وتحمل مندن نداشتم البته همه اعضای خانواده شوهرم همسایه های من بودن .نمیدونم جه اتفاقی افتاد معجزه سد امدیم تهران.وپسرم همچنان بر میگشت بخاطر دختری در خوزستان.با حرف زن باش و ملایمت و خدا خدا اون فرستادیم سربازی ولی گفته بودیم به محض سربازیت تموم بسه وکار پیدا کنی دختر دلخوات میگیریم برات ولی گاهی مثل پدرش شب خونه نمیمد وگاهی در املاکی کار میکرد بدون حقوقی جون یکماه نشده بود و بحث پدر وپسر بالا گرفت روی سفره بود من گفتم بزار غذاش بخوره که امد برا من ومن بهش گفتم کار خود هم اشتباه شب نمیای خونه بجه هم یاد میگیرهگفته من باز نشسته ام وحالا نوبت اینه خوب گفتم دستش بگیر ببر ثبت نامش کن جای از وضعیتش اطلاع پیدا کنی .گفت تو حرف نزن کار دولتی به درد نمیخوره بحث بالا گرفت هردوشون باهم رفتم سراغ جاغوی اشپز خانه امدم وسط وپسرم گفتم برو بیرون دیدم گفت خودباهش برو و اون الان یکماه راه نداده خونه.البته شوهرم خیانت کار هم هست و خودم عکس هاشو که درحال بوسیدن بایک زن دیدم رفته بود شمال باهش وشب تا صبح موندن از عصبانتیت خیلی جیغ زدم موبایلش شکستم و اونو چون دیکه تهران بود رفتم شکایت کردم در حین تشگیل پرونده باهم امده بود ومنشی منوراهنمایی میکرد.او قسم خورده بود که منشی رو میکشه اگه ادامه بدم اینقد زندگیم سخت کرده و منم تمام تلاشم برای بچم بی نتیجه است که برکرده تصمیم به داد خواست طلاق دادم ولی شوهرم میکه به محض طلاق اول تک تک خانوادت میگشم یا ولت میکنم گدا بشی یا یه گلوله حرامت میکنم اما روی گلوی دخترم دوبار چاقو گذاشت چون بهش گفته بود مارو زندانی کردی خودت هم میگردی برا خودت عشق حال میکنی و دماغشو شکوند ممنون میشم از راهنمایتون