درود بر شما پزشک محترم من سالهاست احساس افسردگی شدید دارم و به تازگی میل زیاد به خودکشی کمتر میتونم به خشم خود غلبه کنم البته خیلی در این راه موفق بوده ام ولی امروز به همسرم دست بلند کردم و موجب تشدید افسردگی من شد و کلا از زندگی سیر شدم در ارتباط با اطرافیانم ناموفق بوده ام البته خیلی روراست و مسئولیت پذیر و دل نازک و اسیب پذیرم و هیچ سیاستی برای ارتباط و معاشرت ندارم و خیلی زودرنجم یعنی انتظارم از دیگران جور دیگه ای هست که انگونه که من دوستشان دارم و عشق میورزم ولی هیچ محبتی از طرف خانواده ام یا همسرم ندیدم البته همسرم تا حدودی حق دارد چون من با تندی رفتار کردم ولی از سوی ایشان نیز مورد بی مهری و شماتت قرار گرفتم ولی خیلی دوستش دارم خیلی زیاد وتا حالا هیچ گونه خیانتی بهش نکردم و تحمل دوریشو ندارم ولی نمیدونم چطوری باهاش رابطه احساسی و عاطفی برقرار کنم من پسر بزرگ خانواده هستم پدرم سه تا زن روی مادرم که دختر عمویش بود اختیار کرد و شکست زیادی به زندگیمون داد من دادشامو درک کردم کمکشون کردم براشون زن گرفتم به خرج خودم و برای کار و کاسبیشون کمک و دلسوزی و از خود گذشتگی کردم من بچه طلاق هستم همواره روی پای خود ایستادم اهل هیچ مواد و دارویی نیستم یا حتی قلیان یا مشروب چند تا مغازه چند تا خونه چند تا ماشین دارم کارگاه اهن الات دارم سه تا پسر دارم که پسر بزرگم سال دیگه راهی دانشگاه میشود و عاشقشون هستم من ورزشکار هستم موقعیت و جایگاه اجتماعی خوبی دارم و بین مردم قابل اعتماد ولی امروز تصمیم قطعی به خودکشی گرفتم دنیا جایی برای ادمایی مثل من نداره دلیل افسردگی ام بیماری لاعلاجم ارتباط ضعیفم با همسرم و برادرانم که عاشقشون هستم و پدرم که میمیرم براش ولی دوستم نداشت از بچگی تا لحظه مرگم خانم پنبه کار سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید
تصویر برای شما قابل نمایش نیست
متاسفانه تا به حال، پاسخی برای این سوال ثبت نشده است