22
52
خانــم

افسردگی و ناامیدی .نداشتن اعتماد بنفس.تاحدی که دراز میکشم تواتاق تاریک منتظر مرگ؟

22سالمه و کارميکنم خانواده هيچ نوع پشتيباني نميکنن.هيچ اميدي به زندگيم ندارم .چنتا شانس خوب براي ازدواج داشتم که خانوادم خرابش کردن.فک ميکردم اگه باکسي ازدواج کنم که اروپا زندگي ميکنه .شايداوضام بهترشه.
هرشب با فکر اينکه کاش صبح بيدارنشم .ميخوابم.
چند وقتي با پسري در رابطه بودم که با عنوان اينکه خاستگاره اومد بهم پيام داد و درتماس شديم و همش حرف از زندگي مشترک ميزد و با خانوادشم در ميون گزاشت .خيلي دوسم داشت و خيلي دوسش داشتم .ولي بعد چند ماه رفتارش عوض شد تا اينکه سره اينکه بهم يه دروغي گفت باهاش بحث کردم و گفت برو خدا روزيتو جاي ديگه بده و تو مشکل رواني داري خود درگيري.... بعد اون ديگه بهش پيام ندادم زنگ نزدم و اونم نزد خيلي حالم بدتر کرد خيلي . کارم به سروم و امپول و قرصاي ارامبخش ميکشه ولي بي فايدس
بازدید : 64 مرتبه
پـرسـش جــدیــد
مراکز روان درماني و روانشناس عمومي در تهران

تخصص های پربازدید

دکتر گوارش در تهران
متخصص زنان و زایمان
متخصص ارتوپد
متخصص پوست، مو و زیبایی

سوالات مشابه