سپیده
۴۰
۵۰
خانــم
احساس غم و ناتوانی؟
مدتي است حالم بسيار بد است يه غم بزرگ ، دلگيرم ، دلتنگم ، دلم شکسته ، تنهام ، دلم خيلي ميخاد خودکشي کنم ولي موفق نميشم ، افکار توي ذهنم آزارم ميده ، انقد با خودم حرف زدم بجاي اون آدمايي که خيلي ازشون ناراحتم حس ميکنم سرم داره ميترکه ! اين بغض داره خفم ميکنه ، نميدونم بايد چيکار کنم قبلا هر موقع مشکلي پيدا ميکردم يه حسي انگار تو وجودم ميگفت تحمل کن ميگذره يکم فکر کن راه حل پيدا کن … الان هيچ حسي ندارم که چيزي بگه هرچي فکر ميکنم راهي پيدا نميکنم !!کمک ميخام …