اختلافات بی دلیل بین من و همسرم که به نظر من خیلیاش از روی لجبازی هست؟
وقتي تنهاييم بهم توجه داره ولي نه زياد وقتي توجمعي هستيم بخصوص جمع خونوادش اصلا منو نميبينه برا من وقتي پيششم ولوم صدام زياده ولي بقيه اعضاي خونوادش ميتونن بلند حرف بزنن و اون ساعتها بهشون گوش بده برا من نظر دادنم با مسخره کردنش همراهه اصلا خيلي جاها نظرمو تو جمع خونوادش نميخواد ک بدونه ولي نظر اونا بخصوص خواهراش برلس مهمه همه اينا شده غصه نميدونم چيکارکنم دختري بودم شاد و خندون ک الان شدم عصبي هي تو خودم ميريزم توتنهاييام گريه ميکنم وقتي ميبينم همه شرايط زندگي رو فراهم ميکنه برام جز محبت کردن و توجه کردن رو بعد از نظر خودش برام کادو خريدن يعني محبت و از سرمم زياده من هيچي نميخام بجاش آرامش ميخوام توجه ميخوام براش بچه آوردم خودش گفت از قبل بيشتر برام عزيز شدي ولي از وقتي بچه دارشذيم باهم رابطه نداشتيم و اينا باعث شده فقط غصه بخورم موندم چيکارکنم چقد بغضمو بخورم هربار باش حرف زدم چوري کواب داده ک بگه مقصرم هيچوقت پول توجيبي بم نميده ميگه اين کارتم برو بخر من نميخوام اينجو ي شايد دلم ميخواد يه بخشي از پولمو جمع کنم دارم پير ميشم نميتونم از اين چيزا ب نونوادم بگم چون اونا خيلي دوسش دارن نميخوام از جشمشون بيافته من چ گناهي کردم ک مادرشدم اينجوري شوهرمو از خودم دور کردم الان دوساله ندارمش گند بزنن ب هرچي خريد خونس به هرچي هديس به هرچي ک از نظر اون اينا يعني دوس داشتن ک دور بعد بحثمون شد بهم نگه همينارو برات ميخرم پرو شدي امروز خيلي شکستم داستانش طولانيه بهم اهميت توي جمع نميده تنها ک باشيمم بزور توجه ميکنه ولي توجمع ک باشيم بقيه براش اولويتن تا من چقد بريزم تو خودم حقم ندارم بهم بربخوره يا قهر کنم چون زودتر من قهر ميکنه مثلا ميدونس ک من دوست داشتم گوشي ميخره باهاش باشم ولي اونروزي ک منو خواهرش تو مغازه بوديم اومد کفت گوشي داره بالاميره من برم ببينم ميشه چيزي بخرم بعد انگار ک من نيستم تو جمع يهو ب خواهرش گفت ميايي بريم به منم نگاه کرد ديد تعجب کردم ناراحت شدم اصلا ب رو خودش نياورد رفت يه ساعت بيرون منم قبلش اذيت بودم سرم درد ميکرد اينو ک ديدم بيشتر ريختم تو خودم هي با خودم تکرارکردم من صد بار بش گفتم گوشي خريدي منم ميخام باهات باشم درسته نخريد برگشت ولي ممکن بود گيرش بيادو بخره اونوقت تا ابد غصه اينکه ب من بي توجهي کرده باهام بود بعد اومدن گفت برم فلان جا بخرمگفتم اوکي بعد رفت خريد اومد تنهام رفت بعد منو آجيش کنار هم ايستاديم انگار منو نميديد به اون ميگه نظرت چيه برم از اينجا قاب و گلس بخرم اونم بش گفت آره اون طرف بندازه ازاينجا بخر بعد در اومد گفت خو نه اون بم گفته هروقت فلان مشکل داشت بيا رابگان درست کنم بعد من نفهم بگو چ مرگته وقتي ديده نميشي نظر ميدي فقط گفتم چ فرقي ميکنه ازاينجا بخر راحت يهو گفت تو تو خونه نشستي اين چيزا حاليت نيس من بازاريم ميدونم وقتي يه چي يکي بت ميگه نري سمتش هيچه خوب باراولم خودش گفت نرم ازاينجا بخرم بعد تا خواهرش بش گفت نه بابا تو اين همه پول دادي خريدي چيکارداره چيزا ديگه از کجا ميگيري يهو گفت باش پس بريم من اينوسط مگه چي گفتم ک يهو اونجو جوابم داد تا يکي ديگه حرف زد اوکي داد قلبم گرفت اشک تو چشم جمع شد بزور کنترول کردم خودمو ب خودم گفتم حق نداري کلامي حرف بزني ديگه رفتيم ک بريم اومد گفت با بچه نميشه بزار خودم بعد فردا ميرم بعد خواهرش گفت خو ساناز بشينه تو خيابون منو تو بريم برگرديم ببين چجو بامن رفتار کرده بود ک اون ب خودش اجازه بده اين پيشنهادو بده فقط نگاش کردم بعد گفت نه بابا نميشه بعد گفت چ کنيم من بش گفتم مگه بچه رو کولته ک اذيت بشي برو کارتو انجام بده ديگه رفتيم با خواهرش رفتن تو مغازه منو دخترمم پشت سرشون اومديم بيرون مغازه به نيمکت بود نشستيم روش من فقط غصه ميخوردم ک چرا تا يکي از اعضاي خونوادش رو ميبينه من براش اهميتم ميشه انقد کم بعد ک گلس گذاشت و گارد از دور ب من گفت خوبه منم بي تفاوت گفتم خوبه ديگه کارش تموم شد اومدن بيرون يهو من يادم اومد گلسم شکسته اينجام مناسب زدبش گفتم برا منم عوض کن مثل خودت بزن گفت نه مث من نه ساده ميزنم برات ک خواهرشم گفت راست ميگه تو ساده بزن بشون گفتم ب شما چ بعد جلو آجيش برا بار صدم ک هربار ميگه گفت پس خودت برو بخر من گفتم اوکي بلند شدم بعد گفت کارتمو بده ک پيشته بعد بروگفتم خيلي بدي ازت بدم اومده بعد گفت تقصير منه ک برات طلا خريدم گفتم اينارو برا سرمايه خريدي نه برا من همين بعدم بش گفتم خودت برو عوض کن برام نرفت و گفتم اوکي بريم ديگه خواهرشوهرم گفت بده من عوض کنم اونم از عمد ساده زد برام حميدرضاهم لج کرد گفت خودتون برگردين من رفتم هرچي بش ز زديم بيا نيومد ب خواهرش گفت تو برو خونه سانازم بره خونه مامانش بعد تو راه برگشت با تاکسي بوديم خواهرش بش ز ميزنه سانازو راه ميدي خونه اصلا من تعجب کردم بش ميگم تو چرااينجو ميگي چي فک کردي اونجا خونمه تمام مسيرو تا خونمون گريه کردم دلم بدجور شکيت از حميدرضا ک براش انقد بي ارزش بودم ک اينو ب خونوادشم فهموند خيلي غصه دارم باهامم نمياد مشاوره ميگه مشکل از تو تو برو درمان شو من با يه بچه چجو پاشم برم درمان بشم بعد فقط شما خرفاي منو بشنويد فقط من عوض بشم باز با رفتاراش اذيت ميشم ديگه خستم خيلي
مشکل از تفاوت و اختلاف بين زوج نيست، مشکل از واکنش و سبک پاسخ طرفين جهت تغيير رفتار طرف مقابله، چون تفاوتها را تفاوت نميبينن و اون رو نقص يا عيب ميبينن، واز فشار استفاده ميکنن،که درنهايت تبديل به پريشاني زناشويي ميشه. راهکار درمان تنظيم هيجان و زوج درماني رفتاري تلفيقي