سلام خانم دکتر خسته نباشید من الان سه ساله پدرم رو از دست داده ام درواقع پدرم خودکشی کرد بخاطر بدهی مالی و همسردوم راستش چندماه قبل مرگش همش خونمون دعوابود پدرم خودشو کتک میزد من عذاب میکشیدم بعدش خواستگار داشتم و بخاطر اختلافات منزل تن ب ازدواج دادم شاید بتونم از این جریان ها فرار کنم ولی دردوران نامزدی پدرم خودکشی کرد وقتی اون مرددرست شب مرگش همه فامیل پدرم ریختن روسرم گفتن اون پدرم نبوده و عمو بوده انگار منووقتی زاییدن دادن ب پدرم درحالیک من عاشق پدرمم فامیل پدرم داغونم کردم خرابم کردن باحرفاشون نامزدمم همش طرف اونا بود بااونم دعوامیکردم حتی یبار خواستم خودکشی کنم خیلی فشاررومه هیچکس نخواست روحیه من خوب بشه همه فقط خواستن من برگردم سمت کسایی ک یه زمانی بیرونم کردن درحالیک من پدر مادرمو دوست دارم چون زحمتمو کشیدن بهشون وابستم نمیتونم بپذیرم ک من بچه اونا نیستم ولی همه دارن سعی میکنن منو منصرف کنن واین ازارم میده هیچکس درکم نمیکنه همه مخالف منن جوری باهام رفتار میکنن ک انگار من هیچی نمیفهمم یا نمیدونم انگار یه بچم درحالیک تنها خواستم اینه همه به نظرم احترام بزارن خب اونا منو نخواستن منم ولشون کردم اونا تو سختترین شرایطم فقط بفکرمنفعت خودشون بودن ولی هیچکس منو نمیفهمه همه گناهکارم میدونن بخدا از وقتی پدرم مرده منم بااون مردم کلا شخصیتم خراب شده قلبم داغونه همش گریه میکنم از همه بی اعتمادم ازهمه بدم میاد حرف مردم برام انگار فشه باهمسرم گرم نیستم یعنی اونم ازمن بدش میاد سرده نیازهامو برطرف نمیکنه خسته شدم بریدم لطفا کمک کنید دیوونه شدم بریدم اززندگی