سلام 2سال با پسري دوستم کل خانوادش از رابطمون خبر دارن حتي براي دورهمي و تولدها و مناسبت ها دعوتم ميکنن خانواده منم بجز پدرم در جريان هستن حتي با مادرم حرف زد خاسگاراي زيادي داشتم بخاطر اون رد کردم واقعا دوسش دارم از اونم مطمئنم دوسم داره اوايل رابطه ب مدت2هفته قهر بوديم باهم حرف ميزديم ولي سرد بعد 1ماه فهميدم با کسي دوست شده بود ب دختره گفته بود با من دوسته از وقتي فهميدم اعتمادمو از دست دادم به دوستاش اعتماد ندارم نميزارم باهاشون بيرون بره اونم نميزاره هي بهونه مياره سر هر چيز کوچکي بحث ميکنيم وقتي پيش هم هستيم خوب پيش ميره ولي جدا که ميشيم سر همه چي بحث و دعوا داريم اون21سالشه من19 کار خوبيم داره مادرش نمياد براي خاستگاري ميگه الان زوده پسرم بايد25سالش بشه منم شرايط سختي دارم بابام ميپرسه چرا به همه جواب منفي ميدي نميدونم چي بايد بگم هر وقت خاستگار مياد دوست پسرم تا صبح باهام تلفني صحبت ميکنه گريه ميکنه ميگه ميترسم از دستت بدم بدون خانواده بيام خاستگاري بابات قبول نميکنه نميدونم چيکار کنم قرصاي فلوکستين10ميخورم زود عصبي ميشم