من تو سرم یک زن شوهر که همسایه ما هست میشنیدم،فکر منو میخاندناانگاری به هر چی فکر میکردم تو یک رایانه حک میشد وشوهرشم با فهاشی جواب منو میداد،چونشوهره هی میگفت چی میگه زنشم باسش ترجمه میکرد،انها با من مشگل داشتن،چون تنها زندگی میکردم کلی خونه منم داشتن،میخاستم لدونم تو بیهوشی چی تو بدنم کار گزاشت که میتونن ذهن منو حک کنن