19 پسر تجربي. =نميتونم خوب رو موزوعات محيط حرف هاي. زندگي تمرکز درک احساس داشته باشم. احساس ميکنم مغزم خوب کار نميکنه. احساس و تمايل به نااميدي دارم. و بي ارزشيو پوچي برا همينم 3 ماه لب به غذاي گوشتي نزدم و آيندرو سياهو تاريک ميبينم. نميتونم گاهي اوقات حرف بزنم. ياخوب حرف بزنم. تصميمات درستي بگير دچار وسواس فکري رفتاريم. از خانوادمم نفرت دارم ادمي تنها و بي کسيم هستم به دنبال راه براي خلاصي از اين زندگيم چون ديگه نميدونم چرا زندم هدفم چيه. نميتون ذهنمو کنترل کنم. ديگه چيزيم منو خوشحال نميکنه. زاويه ديدي ندارم. احساس اضطراب دارم هميشه اکثرا زماني.که بي حسو حالو بي فکرو درکم احساس ميکنم با بقيه انسان ها فرق ميکنم نميتونم مثله اوما باشم برا همينم نميتونم با کثي ارتباط داشته باشم. درکل ذهنه من مثله حافظه موقت کامپقوتر ميمونه. تو تنهاييام. زياد فک ميکنم. هدف مشخص ميکنم اما کمي بعد هدفو گم.ميکنم خوموهم همينطو. 1 روز درهفته من يه انسان نابغه بااحساهو فکرو عاقلم 6 روز بي ارادهو سستو مضطروبو...👆 ميخوام بدونم اين.مشکل طبيعه برترف ميشه يا اختلال مغزيه. چيه دقيقا. دوسته صميميم ندارم مطالعم پايينه چون برام فايده نداره =فراموشي دارم ) گاهي عاشق رفتو امد با ادمام گاهي گريزون. يه روز درون گرام يه روز به شدت برون گرام. خودم دوس دارم ادم خوش مشربو خوش فکر باشم و با ارزش. ميخوام به خودم ثابت کنم ادم باارزشيم. و توانايي هرکاري دارم برا همينم هرزو 8 ساعت تو خيابونا فقط راه ميرم تا شايد ينفر پيداشه که بتونم ازتوانايياش استفاده کنم (ادم باتجربه عاقل) واي دوباره گنگ شدم بايد دوباره برم از بالا تا پايين متنمو بخونم 3 ديقه. فک کنم بي فايدس چون من مغزم خوب کار نميکنه يا شايد راه استفاده ازشو نميدونم. لطفا کمکم کنين از اين وضعيت گنگي فراموشي مضطربي بي شخصيتي در عين حال چن شخصبتب در بيام و ادم با ثباتي که خودم تصورشو ميکنم و دوس دارم بشم. يادم رف بگم ازظاهر خومم متمرفرم.