برادرم از سن هيجده سالگي در زمان سربازي بزرگ بيني داشت وبعد تو خودش بود وحالت پر خاشگري داشت کم کم با از دست دادن پدر رو به اعتياد آورد وسالها طول کشيد وبعد از آمپولهاي تم جيزک وخيليچيزهاي ديگر استفاده مي کرد هميشه خواب بود در سال هشتاد با از دست دادن مادر بدتر شد سال هشتادو دو مرکز ترک اعتياد يک ماه بستري شد پارک کرد همه چيز را ولي گاهگاهي احساس ميکردم از آمپولهاي مسکن استفاده مي کنه ولي دارو اعصاب هم استفاده مي کرد ولي مرتب به پزشک مراجعه نمي کرد همت دارو را ادامه ميداد تا اينکه به هم ريخت دوباره ي ماه بستري شد وشوک برقي دادن داروهاش عوض شد مدتي بهتر بود ولي واي واي شديدتر شد دوکهاي که به دکترش مراجعه ميکنه دارو را زياد کرده سردرد شديد وبي فراي داره مي خواهم درونشون اگه به بگيرم بيارم پيش آقاي جواد پور که همشهري ماست شايد بتونن کمکم کنن