با يه دختر تغريبا بيست سال پيش دوست شدم نسبت فاميلي داريم رفتم خواستگاري مادر راضي نبود و اونم رفت ازدواج کرد يه بچه هم داره تو اين سال ها کم و بيش به مشکل ميخورد بهم زنگ ميزد و مشورت ميکرد منم نتونستم هيچوقت فراموشش کنم،الان هم چندين ماهه جدا شده با بچش زندگي ميکنه.تا تغريبا يه ماهه پيش همو ديديم و حاي تو خونش. باهم يه شبانه روز بوديم تصميم گرفتيم يه مدت باهم باشيم تا بيشتر همو بشناسيم،که يهو سر به هفته همچي رو تموم کرد به بهانه حساس بودن و زياد زنگ زدن و….رفت ،منو از همجا بلاک کرد با هر شماره اي مجازي رفتم متوجه شد بلاک کرد،تو اين چند سال چندين بار چون مجردي زندگي ميکنم به منزل شخصيم امدن با شوهر با خانواده با دوستاش و تنها الانم خيلي داغونم هر کاري ميکنم از يادم نميره دارم زجر ميکشم کلا همينطورم با يکي دوست هم ميشم به هيچ وجه نميتونم فراموشش کنم