باسلام خدمت شمامن دختری25ساله هستم که درسن21سالگی به بیماری دوقطبی خفیف مبتلاشدن دردوران نوجوانی ووقتی دوره راهنمایی رامی گذراندم خواستگارانی داشتم ولی دوست داشتم باشخصیت مطابق معیارهایم ازدواج کنم نه باکسی که مرتبه خاطرامیال جنسی سامانه داری وزیبایی ام بخواهدبلکه می خواستم مرتبه خاطرشعوروشخصیتم وروحیاتم بخواهد ولی هیچ کدام اینطورنبودم ومن در شرایطی که همه پدرم رابه ازدواج اجباری من تشویق می کردندوکسانی که ازدواج می کردندخودشان رابه رخ من می کشیدن به من بی احترامی می کردند دیپلم گرفتم پدرم مراتهدیدمی کردکه یابایدرشته ای که تومی خواهدقبول شوم یابایدبه زورشوهرکنم وازخانه اوبروم یکسال بعدازفارغ التحصیلی ازدبیرستان باسردی شدیدخانواده مخصوصاپدرومادرم مواجه شدم به شدت افسرده شدم وبه بیماری دوقطبی مبتلاشدم ازوقتی دربیمارستان بستری شدم وشوک الکتریکی خوردم از21سالگی تا الان که25ساله شده ام دیگرحتی یک خواستگار هم نداشته وندارم بیشتروقت هادرخیالم خودم رادارای نامزدیاهمسری خوب وبالیاقت وگاهی حتی مادرمی پندارم ولی خانواده ام صبح تا شب کارهاورفتارهایی می کنندوحتی حرف های می زنند که نشانه بی فرهنگی است بیشتروقت هاباهم یابامن دعواوفحاشی دارندوگاهی مرامی زنندبرادر16ساله ام مدام سرش درگوشی واینترنت است یافوتبال وفیلم تماشاچی کندمدام به من بی احترامی شدیدمی کندوهمیشه به من زورمی گویدوطعنه میزندوگاهی به شدت کتک می زندپدرم هم هیچ اهمیتی نمی دهدبرادرم پدررابلاعکس پدرم برادرم راعلیه من تحریک می کند برای درس خواندن اراده ام را به کلی از من گرفته اندمادرم هم هیچ کمکی به من نمی کندومرابه درس نخواندن وپوچی وبی مصرفی سوق می دهدآنقدرافسرده ودل مرده ام که حتی نمی توانم برای قدم زدن ویاخریدازخانه بیرون بروم ازوقتی دارومی خورم اضافه وزن شدیدپیداکرده ام ورنگ پوستم تیره شده ورنگ رخساره خبرمی دهدازسردرون ناراحتی روحی ام رانمی توانم پنهان کنم به نظر من اگر فردی جوان ولایق وتحصیل کرده بامن ازدواج کندمن دردوران نامزدی وپس ازدواج می توانم ادامه تحصیل بدهم ولی دیگرحتی یک خواستگار هم ندارم بایدچه کارکنم تنهاامیدم این بود که کنکوربدهم وقبول شوم وبه دانشگاه بروم شایدآنجاکسی به من علاقه مندشودولی بااین خودخواهی ،روانپریشی،عصبانیت،خساست پدرم،زورگویی برادرم،بی اهمیتی های مادرم واینکه چون اودرسنین زیرهجده سال وبامدرک زیرسیکل باپدرم که آن زمان40ساله بوده ازدواج کرده و همیشه درمشاجره ودرگیری بوده من هم بایدمثل اوشوم ولیاقت درس خواندن را ندارم ودرکل خانواده ام به شدت آبروی مرامیان فامیل ودروهمسایه برده اندوبه شدت بی فرهنگ خودخواه ویکدنده هستندحتی وقتی رازدلم راباآنها درمیان می گذارم رازم راباصدای بلندفاش می کنندومسخره ام می کنندوآبرویم رامی برندلطفابفرماییدمن بایدچه کنم باسپاس