مریم
32
70
خانــم

مشکلات عصبی و روانی و تنفر از پدر و مادر و درگیری فیزیکی با پدر ؟

سلام
وقتتون بخير
من مريم هستم 32 ساله از تهران . خانواده پرجمعيت و تحصيل کرده اي دارم . يک برادر و هشت خواهريم. به جز برادرم همه دانشگاه رفتيم. به جز خواهر بزرگم ، همه در دانشگاه هاي دولتي تراز اول تحصيل کرديم. فوق ليسانس و دکترا هستيم. پدرم ترک تبريز و مادرم تهران. پدرم در حال حاضر 70 سال و مادرم 62 سال سن داره . پدرم نه آدم بيکاره بوده نه خيانت کار نه معتاد
پدر و مادرم پسر مي خواستن و ما دختر شديم. عقده هاي من از اينجا شروع شد و با کمبودهاي ديگه بيشتر شد و بدتر شد. الان که 32 سالم عصبي تر خشن تر شدم. از پدر و مادرم متنفرم. ته محبتم بهشون ترحم هست. پدرم از بچگي انگي نبوده به ما نزنه حالا توو عصبانيت بوده از ته دل بوده يا نه نمي دونم( از دختر بد گرفته تا دختري که منتظر ارث و ميراث پدرش پون يکي از زن هاي فاميل ارثش رو گرفته بود). حتي به مادرم هم رحم نکرده از فحش به پدرش چه در زمان حيات و بعد از مرگ و چه فحش هاي زشت به خود مادرم. ما هشتامون نه دوس پسر داشتيم نه درس نخون بوديم نه پرتوقع بوديم. با نداري زندگي ساختيم. کشتيم تا خودمون رو بالا بکشيم. من در بچگي پدرم رو خيلي دوس داشتم، پدرم تصادف کرد و مدتي خونه موند. بعد که مي خواست بره سرکار، من خيلي گريه و جيغ و داد کردم. پنج يا چهار سالم بود. برادرم و مادرم براي اينکه صدام نپيچه و به اصطلاح ابرو ريزي نشه من رو زير پتو خفه کردند و من تشنج کردم. نمي دونم عصبي و تند بودن به اينا ربط داره يا نه. بحث با پدرم و مادرم به ويژه پدرم تازگي ها فقط به مشاجره فيزيکي ميکشه و از سمت من هست. نمي دونم براي اينکه مقصره براي اينکه ازش متنفرم و يا چي. بعدش از خودم بدم مياد.
پدرم توو اين يکسال اخير، باعث کلي بحث و جنجال شد. طوري که بچه پنجم خانواده که خواهرم بود دکتراي رياضي اما بيکار از خونه گذاشت رفت.
خانواده ما ، بچه بزرگ خواهرم هست که بيست و خورده اي سال ازدواج کرده
بچه دوم برادرم که هيجده سال ازدواج کرده
بچه سوم خواهرم دوازده سال ازدواج کرده
بچه جهارم و پنجم دو خواهرم که هر دو دکتراي رياضي دارن يکي استاد دانشگاه يکي بيکار
بچه ششم که سال پيش ازدواج کرده و پدرم به خاطر مهريه کم، برادرم رو تحريک کرد و برادرم کم بود عروسي رو بخاطر مهريه و مختلط بودن و تيپ بي حجاب من بهم بزنه .
بچه هفتم منم که کارمند شرکت خصوصي ام با حقوق چنرغاز و فوق ليسانس دانشگاه تهرانم
بچه هشتم خواهرم فوق ليسانس هوش مصنوعي کارمند
بچه نهم خواهرم دانشجوي فوق ليسانس کامپيوتر
خواهر بزرگم بچه اول خانواده رو عليه خواهرم که استاد دانشگاه تحريک کرده، خواهرم توو خريد خونه به پدرم کمک کرد و به خاطر وام بخشي از خونه به نامش شد. ازطرفي خواهر پنجم اومد ماشيني رو به خواهر بزرگتر فروخت. قسط اخر طلبش مونده بود که دير شده بود . وقتي به خواهر بزرگتر زنگ زد که طلبش رو وصول کنه ، خواهر بزرگتر گفت نميدم شما مال بابامو بالا کشيدين. بعد از عروسي خواهرم که بچه ششم. الان يکسال با خواهربزرگتر وبرادر بزرگتر ارتباط نداريم. هممون از پدرمون بدمون مياد. طوري که خواهرم بچه پنجم خونه رو ترک کرد.

1 پـاسـخ


  • با سلام
    به نظر مي رسه شما شرايط سختي را تجربه کرده ايدواجساسات و هيجانات منفي زيادي در درون شماسرکوب شده   با توجه به اين رفتار پدرتان شما فرزندان مسئوليت پذيري بار آمده ايدو افراد موفقي شده ايد
    ولي در زندگي تجربه اين احساسات منفي بار زيادي بر روان انسان دارد و انسان را به مرور زمان خسته مي کند و حتي دچار بيماريهاي روانتني مي کند
    شما بايد حتما راجع به خشم و نفرت و يا غم خود و تخليه هيجانات  خود در اتاق درمان خدمات مشاوره اي بگيريد و پس از مراحل رهايي از بار هيجانات منفي خود به مرحله بخشش برسيد. و با آموزش مهارت قاطعيت به پدرتان راجع به رفتارهايش و احساساتتان صحبت کنيد و اگر مقدور نبود با تکنيکهاي خاصي مثل صندلي خالي يا نوشتن نامه هاي مکرر تخليه هيجان شويد و آرامش روان خود را پيدا کنيد 
    زهره فراهاني :مشاور خانواده-فردي-زوج و مهارتهاي زندگي 

    پاسخ پزشک مناسب بود؟ (0)(0)
بازدید : 366 مرتبه
پـرسـش جــدیــد
مراکز روان درماني و روانشناس باليني در تهران

تخصص های پربازدید

دکتر گوارش در تهران
متخصص زنان و زایمان
متخصص ارتوپد
متخصص پوست، مو و زیبایی

سوالات مشابه