من 18 سالمه و چند وقتيه به شدت جامعه گريز شدم و شديدا از اجتماع دوري ميکنم اصلن نميتونم احساسات خودمو بروز بدم و با ديگران ارتباط بگيرم مدام نگرانم که ديگران بهم آسيب نزنن نميتونم گريه خنده شوخي ديگران رو تحمل کنم بعضي وقتها چهره خندون آدما رو به يه قيافه خوني و کبود تصور ميکنم و از اين کار لذت ميبرم از تماس فيزيکي متنفرم و اگه کسي عمدا اين کارو بکنه حتي دست زدن به دستم امکانش هس که بهش حمله کنم هر لحظه ممکنه گريه کنم به خاطر هر چيز کوچيکي به شدت پرخاشگر شدم نزديک به يک ساله که تکانه هايي تو بدنم احساس ميکنم ولي شش ماهه خيلي شديد شده وقتي با يه شخص هم سن و سال خودمم صحبت ميکنم بدنم لرزش شديدي ميگيره که احساس ميکنم طرف متوجهش ميشه اصلن دوست ندارم از اتاقم بيرون برم و ناخودآگاه به شکل دايره وار دور اتاق قدم ميزنم و هر روز ساعت هاي طولاني اين کارو تکرار ميکنم هيچ توهم ديداري و شنيداري ندارم اما چيزايي هستن که خودم ميخوام تصورشان کنم و حرف بزنم باهاشون و فکر کنم توهم محسوب نميشن اشتهام کمه روزانه تقريبا 12 ساعت ميخوابم خيلي بي انگيزه ام و يجورايي احساس ميکنم اوضاع هيچوقت تغيير نميکنه به مادرم گقتم که ممکنه به بيماري رواني دچار شده باشم ولي نگفتم که اين مشکلات و دارم و اون مسخره ميکنه و ميگه چون زياد تو اتاقتي واسه همينه من يجورايي از آدما ميترسم و از خودمم ميترسم احساس ميکنم آدما بهم دروغ ميگن احساساتشون حرفاشون مهرومحبتشون همش دروغه احساس ميکنم از روي اجبار اين کارارو ميکنن يه جور تحميل به بهانه هاي مختلف مثل تنها نموندن مثل کمک کردن به ديگران مثل دلسوزي مثل پدرومادر بودن... خيلي ميترسم که ديوونه بشم اگه مراحل اوليه اسکيزوفرني باشه ممکنه به مرور زمان دچار توهم و هذيان هم بشم؟!
با سلام
با توجه به علايم ذکر شده و احساسهايي که ذکر کرديد، نياز به بررسي اورژانسي توسط روانپزشک داريد چون خودتان هم عذاب ميکشيد. بررسي توسط روانپزشک براي شما بسيار کمک کننده خواهد بود تا علت دقيق تشخيص داده شود.