سلام وقتتون بخیر پدر من از زمانی ک بادم میاد فکر میکنه بهش دعا دادن و اون تموم مشکلات زندگیشو از این بابت میگیره اخیرا دچار کنسر رکتوم میشه و درمانش کامل میشه اما کییه کلوستومی داره حالا همیشه درگیر اینه ک مادرم و خونواده مادرم اونو با دعا اینجوری کردن نکتش اینجاست ک اون هنیشه با خودش حرف میزنه ینی با با خودش یا با گوشیش یا با ما و حس میکنم خودشو اینجوری خالی میکنه و تمومی کمبود های خودشو نقص توی ادمای دیگه میبینه مثلا وقتی ی خاهر برادر باهم سوخی میکنن بد میدونه و میگه ما هیچ وقت شوخی نمیکردیم و به هما شک داره فک میکنه همه ب هم نظر دارن و همه بهش خیانت کردن فقط داستانهای 30ساله پیش و میبینه و همش در حال نالیدن از شرایطشه و فقط بد خونواده مادرمو میبینه و از خونه اصلا بیرون نمیره چجوری میتونم بهش کمک کنم 55سالشه