مشکلاتی که با پارتنرم داریم با اینکه که در شرف ازداجهستیم و تر یبا دیگه وقتی نیست ؟
سلام و خسته نباشين ، من با پارتنرم هيچ مشکلي نداشتيم جز شک هاي گاه و بي گاهي که داشتن که با توضيح من حل ميشد ، اما از موقعي که حرف ازدواج شده سر مهريه به مشکل خورديم و ايشون خيلي محکم وايسادن که به مهريه اعتقادي ندارن در حالي که من اعتقادم اينه که اين يه موضوعي هست که جفتمون بايد بهش اعتقاد داشته باشيم و اين خود راي بودن ايشون رو نشون ميده ، تازه موضوع جالب اينجاست من چيز عجيب و غريبي از ايشون نخواستم ، 110 عدد سکه در حال حاضر مهر يه ايي هست که قانون براي خانم ها در نظر گرفته ، پس چيزي عجيبي از ايشون نخواستم ، در حال حاضر سر اين قضيه شک داريم در حالي که خانواد ه ها قراره تا 10 روزه ديگه با هم ديدار داشته باشن ، ايشون ميگه تو از مهريه بگذر من در طول زندگي همه چيز به نامت ميزنم ، به نظر شما اين منطقيه ؟ من نميگم زندگي مهريه ست ، زند گي خيلي بالاتر از اين مسايل هست اما اين هم بر اي خانم ها مهمه ، اصرار ايشون رو نميفهمم در حالي که من ايشون رو اينقدر دوس دارم که با پدر و مادرم حرف زدم و ازشو ن خواستم از همون 110 عدد هم يکمي کوتاه بيان ولي ايشون متاسفانه بازم د ارن اذيت ميکنن و من حتي گفتم خب ما تفاهم نداريم و هيچ اجباري نيست با هم ازدواج کنيم ولي خب ايشون اين رو هم قبول نميکنن لطفا منو راهنمايي کنن من واقعا موندم چيکار کنم ، چجوري ميتونم ايشون رو قانع کنم که من براي مهريه نيست که با ايشون ازدواج ميکنم هدفم هم يکي دو روزه ازدواج کردن نيست اصلا تو همچين خانواده ايي بزر گ نشدم و اين چيزي نيست که از مادرم ياد گرفتم