مشکل گوارش عصبی دارم و عزت نفس پایینی دارم و حس میکنم هیچی نیستم؟
من سال 97تا 98پشت کنکور موندم و سال 98 به خاطر مشکل گوارشي نتونستم کنکور بدم و کلي دکتر گوارشي و روانپزشک و روانشناس رفتم و گفتن مشکلت عصبيه و دوسال خونه نشين شده بودم هيييج جايي نميتونستم برم و هم سن و سالي هم ندارم تو فاميل و خواهرام همشون ازدواج کردن و من با پدرو مادرم هستم و بعد از دوسال قرص اعصاب ميخوردم و يکني ميتونستم غذا بخورم و فعاليت کنم و تصميم گرفتم که کار هنري انجام بدم تو خونه تا سرم گرم بشه که ديدم از نوک سينه ام خون مياد و به شدت درد ميکرد و من يکسال هم دکتر پستان رفتم و بدتر از قبل استرس و اضطرابم بدتر شد و سال ديگه يه دکتر گفت کيست هست و مشکلي نيست و من هنوز هم زياد نميتونم با دستام کار سنگين بکنم و پارسال يه دکتري رفتم قرص معده داد خوردم و انرژيم زياد شد و فک کردم معدمم خوب شده و چون به شدت تو خونه احساس تنهايي ميکردم دوباره پشت کنکور موندم و امسال کنکور انساني دادم و از معلمي قبول شدم ولي نرفتم چون امسال مشکل روحيم دوباره زياد شده و ترسيدم نتونم ادامه بدم و از رشته ي علوم تربيتي هم قبول شدم اونم نرفتم و مطمئن شدم به شدت عژت نفسم پايينه و همش ميترسم که اگه نتونم ادامه بدم چي؟!!!
من حتي موقعي که بيرون هم ميرم لباسامو چک ميکنم که همه رو پوشيده باشم
زياد تو جمع صحبت نميکنم چون فک ميکنم اگه يه چيزي بگم اشتباه باشه منو مسخره ميکنن
الانم چون امسال نرفتم دانشگاه به شدت تنهام و از خودم متنفرم و خيلي موقع ها ميخوام خودمو بکشم خيلي موقع ها خودمو ميزنم و بي اختيار گريم ميگيره و ديگه به زندگي اميدوار نيستم و هميشه فکر ميکنم که هنوز 18 سالمه و بزرگ نشدم
و همينطور به غير از درس تو زندکي هم اعتماد به نفسم کمه و فکر ميکنم اگه کسي خواستگار بياد و از من خوشش نياد چي!!!و به خاطر همين خيلي درس ميخوندم چون فک ميکردم که نميتونم با کسي ازدواج کنم احساس ميکنم خيلي کم هستم و هميشه به شدت از اين موضوع هراس دارم که دستم دراز باشه جلوي همسر و احساس ميکنم من هيچي نيستم که همسر بخواد بهم خرجي بده حتي خيلي مواقع خجالت ميکشم از پدرم پول بگيرم
الانم که دانشگاه نرفتم هر روز که ميگذره و من کاري نميکنم ميترسم از زندگي و کار ديگه ايهم نميتونم انجام بدم و فک ميکنم من هيچ کاري از دستم برنمياد و يک ماهه که هر روز ميخوام خودمو از بين ببرم خيلي وقتا موهامو ميکنم و چاقو رو برميدارم و تو ذهنم ميگم خودمو ريز ريز ميکنم و دستامو ميبرم و خودمو ميزنم