سلام وقت بخير ببخشيد من ميخام سوالم ب صورت علني نباشه يني خصوصي باشه و تو قسمت سوالات کاربران ديده نشه ممنون.من4ساله عقد کردم 1ساله تقريبا زير ي سقف زندگي ميکنيم.تو مدت 4سال از طرف همسرم همش اصرار برطلاق گرفتن داره.البته اينم بگم همسرم وسواس فکري داره.جوري ک ماشين ميخره نميتونه2سال نگه داره و همش دنبال ايراداشه.و درمورد منم همينطور.فقط ايراد ميگيره از من.فک ميکنه از من سرتره.همش اين حس کاذب ک فک ميکنه از من سرتره تو وجودش غلبه ميکنه.در حالي ک من از لحاظ تحصيلات و خانوادگي بالاترم.ادم بشدت سخت پسنديه.خودش خيلي مردده تو طلاق گرفتنش.ي جوري با خودشم بلاتکليفه همش ميگ طلاق بگيريم ولي درجا پشيمون ميشه.ب قول خودش حس ترحم و وابستگي جلوشو ميگيره.و همش ميگ ي مشکلي خيلي بزرگي دارا ک روش نميشه مطرح کنه.ولي من حس ميکنم اين مشکل بزرگش حس تنوع طلبيه.چون هميشه وقتي ما بيرون ميريم منو با ادماي زياد مقايسه ميکنه چون دائما درحال نگاه کردن ب ادما و منه.ولي بشدت ادم تلقين پذيري هست و درجا از چيزاي منفي الگو برداري ميکنه.مثلا يکي تنوع طلبه،يا يکي خودشو از همسرش بالاتر ميدونه اينارو درجا الگو برداري ميکنه.جديدا هم مطرح کرده ک تا ديروز خودمو قانع کردم ک هم با تو زندگي کنم هم اينکه برم و خوش بگذرونم يواشکي.يني اين ادم امنيت فکري ب من نميده.بنظرتو ايا اين رفتار با روانکاو قابل درمانه؟يا اينجوري شخصيت درمان نميشه و من تلاشمو براي تداوم زندگيم نکنم؟چون من بشدت ادم متعهدي هستم.ممنون ميشم راهنماييم کنيد سپاس