42
67
آقــا

افسردگی؟

سلام.وقتتون بخیر.من همسرم از اول ازدواج حالت افسردگی داشت.الان 8ساله از ازدواجمون گذشته و یه دختر 2ساله داریم .تو طول این چند سال هر کاری کردم حاضر نشد بیاد پیش روانپزشک.این شد که گفتم خودم پیش قدم شدم و شما لطف کنید راهنماییم کنید منم روی شوهرم مواردو اجرا کنم.زود خسته میشه .بد میخوابه و زود بیدار میشه.زود عصبی میشه حتی برای خیلی چیزای پیش پا افتاده و از نظر ماها عادی عصبی میشه. و بعد چند ساعت پشیمون میشه و عذر خواهی میکنه.خیلی در مورد افسردگی سرچ میکنم.حتی پیشنهاد مصرف قرص سرترالین دادم قبول نکرد.از طرف دیگه سعی میکنم زعفرون یا خوراکی های شادی آور تو غذاش استفاده کنم.خیلی ادم منظمیه،به خصوص رو زمان و اراسته بودن ظاهر.مادرش زیاد به پاکیزگی و نیم خونه اهمیت نمیده،هر چقدرم مرتب کتی اونجارو یکساعت نشده میشه مثل قبلش،هر باری که خونه مادر شوهرم میریم با مامانش دعوا که چرا خونخ نامنظمه ،اگه یکی سر زده بیاد ابرومون میره در حالیکه خواهرو برادرای های دیگش خیلی ریلکسو عادی با قضیه برخورد میکنن در واقع با این موضوع کنار اومدن که خونه مادرشون این شکلیه.یه خصوصیت دیگه شوهرم اینه که ادم تند کارو عجولیه،تند غذا میخوره،تند کارارو انجام میده و ....در طول غذا خوردن لذت نمیبره از غذایی که خورده و یا کاری که انجام داده.در واقع حوصله نداره کاریو زیاد طول بده.یه مشکل بزرگ دیگه اینکه از وقتی بچم دنیا اومده من تو اتاق دخترم و پیش دخترم میخوابمو و شوهرم تو اتاق خواب،هر کاری کردم که سه تایی باهم بخوابیم میگه بچه شب بیدار میشه من بیخواب میشم،حتی یبار خیلی اصرار کردم که قهر کرد و عصبی شد.با اینکه دخترم وقتی میخوابه تا صبح اصلا دیگه بیدار نمیشه و سرو صدایی نداره.خیلی خیلی خیلی مراعات همسایه میکنه و بخاطر همین ما شاید تو طول 8سال شاید سالی یک بار بیشتر مهمون خونمون نمیاد حتی شب نشین.دیگه همه ی دورو بریامون این قضیه رو میدونم که رو سرو صدا کردن خیلی حساسه،هر چند که همسایه ها خیلی موارد شده مراعات مارو نمیکنن.من میگن یه بار در سال داری مامانت اینارو دعوت میکنیم وقتی اومدن جیزی نگی که اروم بخندیدو ......باز وقتی مسان غیر مستقیم حرفشو میزنه و من طبق معمول خجالت زده.یبار مامانش اینارو دعوت کردیم ساعت شد 11شب.به مامانش گفت تو پاشو برو بذار داداشام هم تورو ببینن بلند شن.من اب شدم اونجا.و خیلی چیزای دیگه که شما لازم بدونید باز براتون مینویسم.خواهش میکنم راهنماییم کنید که چیکار کنم.زندگیمو دوست دارم.میخوام زندگی شاد وآرومی داشته باشم.ادم خیلی صبوری هستم ولی احساس میکنم دیگه ظرفیتم تموم شدو خودم دارم اسیب میبینم.تو اطلاعت تکمیلی مشخصات همسرمو ثبت کردم

تصویر برای شما قابل نمایش نیست

1 پـاسـخ


بازدید : 129 مرتبه
پـرسـش جــدیــد
متخصص روانپزشک (اعصاب و روان) در تهران

تخصص های پربازدید

دکتر گوارش در تهران
متخصص زنان و زایمان
متخصص ارتوپد
متخصص پوست، مو و زیبایی

سوالات مشابه